responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : سفرنامه گوهر مقصود: خاطرات سياسى و اجتماعى دوره استبداد صغير نویسنده : طهرانى، سيد مصطفى    جلد : 1  صفحه : 7

عيال ببريدم. رفقايم تعجّب نمودند و مرا تعاقب كردند كه اين ديوانه دل ريش چه خيالى در پيش دارد و امورات خانه خود را به كه مى‌گذارد؟!

چون در كوچه خلوتى رسيدم، قلمدانى طلبيدم، مختصرى به يكى از دوستان نوشتم كه من رفتم و شما را به خدا سپردم. از متروكات من سى تومان به شخص نجّار دهيد و وصيّت‌نامه من را از فلان مكان برداريد؛ اگر مردم، بعد از من از همان قرار رفتار فرماييد.

نوشته را به شخص نجّار داده به اداره گارى آمدم، بليت گرفته، سوار شدم. بعضى از دوستان رسيدند، مرا در گارى ديدند، بعضى مى‌خنديدند و بعضى مى‌گريستند و عدّه‌اى به نصيحتم پرداختند، شايد منصرفم سازند.

[آغاز سفر]

جذبه شوق زيارت حضرت ثامن الائمه مرا به قسمى مجذوب داشت كه هيچ‌كس را نمى‌شناختم و سمند تندرو خيال به سوى مقصود خود مى‌تاختم. زمانى ملتفت شدم كه جمعى دست در گردنم نموده، زارى مى‌نمودند و برخى به دامنم آويخته بى‌قرارى مى‌كردند. به ايشان ملاطفت نموده معذرت خواستم و اين مفارقت را در شاهد مقصود مواصلت دانستم. ياران را وداع نموده، همه را به خدا سپردم.

جناب مشير كه رفيق شفيق من بود در پهلويم نشست. يكى از عمله‌جات گارى سلامتانه راه مطالبه نمود. مسافرين هركس پنج شاهى دادند، من هم دو قران دادم.

گارى حركت نمود، روانه شد. مسافرين در گارى به خواندن عزائم و معوذتين و دعاى سفر مشغول گرديدند. من هم در زبان زمزمه و در دل ولوله داشتم. اين رباعى بداهتا بر زبانم جارى شد:

گر در ره عشق تو هزاران سنگ است‌

ور پاى اميد من بكويت لنگ است‌

گر خار رهت به پا خلد برگيرم‌

در ديده كشم كه اين مرا آهنگ است‌

چون از گارى‌خانه بيرون آمديم، از روى تعجب با خود گفتم، نظم:

اينكه مى‌بينم به بيداريست يا ربّ، يا به خواب؟

نام کتاب : سفرنامه گوهر مقصود: خاطرات سياسى و اجتماعى دوره استبداد صغير نویسنده : طهرانى، سيد مصطفى    جلد : 1  صفحه : 7
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست