نام کتاب : سفرنامه گوهر مقصود: خاطرات سياسى و اجتماعى دوره استبداد صغير نویسنده : طهرانى، سيد مصطفى جلد : 1 صفحه : 289
نمودند و اگر مستفسر علت شديم" جاهل را
بر عالم بحثى نيست" خواندند.
به مرشدبازى و مريدسازى ما را چون حمار افسار نمودند و با آن تله
خربگيرى، مملكتى را شكار كردند.
بنازم آن تله را كه نمىدانم از كدام كارخانه ساخته و آوردهاند. در
كارخانه پاريس ساخته بودند؟ نه! فرانسه؟ نه! آلمان؟ نه! اطريش؟ نه! اروپا؟ نه!
آفريقا؟ نه! آمريكا؟ نه! پس در كجا ساختهاند؟ در آسيا و در كجاى آسيا؟ ايران!
يا للعجب! شنيده بوديم در ايران كارخانه وجود ندارد. بلى چنين است،
اين دستگاه [را] از كارخانه زهدبافها و مرشدبازها آوردند و به چرخهاى سريعالسير
تزوير و تدليس و به پيچ ذكر و مهره تسبيح و بخار هوا و هوس، هر روزى صد هزار خر
كامل از اين كارخانه بيرون مىآوردند.
شما هيچ مىدانيد كه چرا روسها امتياز راهآهن گرفتند و نكشيدند و
چشم از منفعت آن پوشيدند؟ جهت آن بود كه ديدند از براى حمل اثقال، اينقدر خر در
ايران هست كه محتاج به راهآهن نخواهد بود و الّا اگر ما ملّت مانند ساير ملل هوش
كافى داشتيم موشكافى مىكرديم، نمىگذاشتيم كه ماهيان بحر خزر را به بهاى اندك و
ثمن بخس به ليازانوف بفروشند و گمركات ما را در نزد دشمن رهن گذارند، و امتياز راه
شوسه به اجنبى دهند، و معادن جنوبى ما را كه ثروت طبيعى است به بيگانگان بخشند و
خانه ما را لانه ماران جنوب و شمال سازند و دشمنان ما را در دامان ما بپرورانند و
به تأسيس بانك و امتيازات تجارتى، آتش در خانمان ماها دراندازند،[1]
و خانههاى ما را از سگ و گربه مقوايى و شيشه و ساير زخارف اروپايى پر نمايند و ما
را به اين فقر و فلاكت اندازند.
معلوم است در اين صورت، ما غفلتزدگان و در بستر جهالت خفتگان حالمان
بدتر از حال چينيان خواهد بود.»
چون كلامم بدين مقام رسيد ديدم آن شخص عالم كه در آن مجلس حضور داشت
سر به زير انداخت و با دستمال، اشك از چشمان خود پاك مىكرد. دانستم او را رقّتى
حاصل شده، ادب كردم، ديگر سخن نگفتم.
[1] - ر. ك: عصر بىخبرى يا تاريخ امتيازات در ايران،
بخش دوم و سوم.
نام کتاب : سفرنامه گوهر مقصود: خاطرات سياسى و اجتماعى دوره استبداد صغير نویسنده : طهرانى، سيد مصطفى جلد : 1 صفحه : 289