نام کتاب : سفرنامه گوهر مقصود: خاطرات سياسى و اجتماعى دوره استبداد صغير نویسنده : طهرانى، سيد مصطفى جلد : 1 صفحه : 290
[روابط شرق و غرب از زبان يكى از علما]
آن عالم آه سردى از دل بركشيد؛ فرمود: «اى بيچاره! تا كى چون مرغ سحر
ناله كنى و مانند عاشق مضطر لابه نمايى؟ گاهى چون دلدادگان در خروش و زمانى چون
مخموران مدهوش. امروز رشته اقبال ما گسيخته و آبروى شرف ما ريخته، بسيار دردهاى
نهفته گفته شد و مطالب اسرارى بازارى گشت. علما را ايمانى كامل و رؤسا را حبّ
الوطنى شامل نگرديد به فكر رفع ضرورت امّت و دفع فلاكت ملّت ناوفتادند.
«هيهات هيهات من الجهل و الغرور و قد قضى الامر و فار التنور»[1] افسوس كه اين سخنها وقتى گفته
مىشود كه كارهاى دشمن ساخته و تيغ اعدا آخته است.
نخستين آنچه گفتى قرين صدق و صواب و خالى از تعرض و عتاب بود، ولى
بدان دول اروپا را، امروز سياست ديگرگون و اقبال ايرانيان واژگون است و آن
بىرحمان كسى را جز خود سربلند و احدى را غير از خويش ارجمند نخواهند.
غربيان عموما شرقيان را دشمن ديرين و مسلمانان را عدوى جان شيرينند.
تمام همّشان اين است كه خود بر شرق و غرب سرورى كنند و بر همه خسروى
نمايند.
هرگز نگذارند نهالى را كه ما خود بنشانيم از او ثمرى ببريم و كشته
خود را درو نماييم.
به هر حيله و دسيسه باشد آب از نهال آمال ما برگيرند و ما را به تشنه
كامى جهل و غفلت مبتلا سازند، تا درخت آرزو خشك گردد و مشك پشك گردد، يعنى سعى ما
بىاثر ماند و آنچه بامداد فراهم آريم، شام به يغما برند و آنچه صبح بنشانيم عصر
از بيخ بركنند، زيرا كه غرض مغرضين و فساد مفسدين نمىگذارد امورات مملكت در محور
طبيعت خود بگردد و ليكن «ليس هذا اوّل قارورة كسرت فى الاسلام.»[2]
[1] - يعنى:« افسوس! افسوس! از نادانى و فريبندگى متاع
دنيا، سرنوشت رقم خورد و( آب از) تنور فوران كرد.»
[2] - يعنى:« اين اولين شيشهاى نيست كه در اسلام
شكست.» نظير:« نه اين بدعت من آوردم به عالم[ سعدى]» ر. ك: امثال و حكم، ج 3، ص
1375.
نام کتاب : سفرنامه گوهر مقصود: خاطرات سياسى و اجتماعى دوره استبداد صغير نویسنده : طهرانى، سيد مصطفى جلد : 1 صفحه : 290