نام کتاب : سفرنامه گوهر مقصود: خاطرات سياسى و اجتماعى دوره استبداد صغير نویسنده : طهرانى، سيد مصطفى جلد : 1 صفحه : 190
مىخواهم عرض كنم به سبب بيهوشى داروى
تازهاى، كه در ميان ما مردم ايران استعمال مىشود، پيوسته سرمست باده غفلت و
سرگرم ساغر جهالت هستيم، به قسمى كه تا روز شمار، هوشيارى نيست. و آن دارو تفصيلى
دارد. كه اگر اجازه رود، به عرض برسانم.» فرمود: «بفرماييد.»
[تمثيلى از نيرنگهاى دشمنان]
عرض كردم: «چندى بود كه شنيده و ديده مىشد كه در نزد طبيبان باهنر و
جرّاحان صاحبنظر، كه در علم تشريح مهارتى تام داشتهاند، دارويى است كه هرگاه
عضوى از اعضاى انسان فاسد شود و بخواهند آن عضو را به عمل يدى مقطوع و يا عضو
ديگر، در بدن را مجروح نمايند، تا معالجه صحيحى نمايند، از براى رفع زحمت و دفع
مشقّت آن صاحب مرض، دارويى استعمال مىنمايند و او را مدهوش مىكنند، تا شخص مريض
از صدمه و زحمت آن جراحت، در راحت بوده و به بريدن آن عضو مشقّتى نبرد. مانند آنكه
هرگاه [در] دست كسى شقاقلوس[1] به هم
رسد- كه چاره جز بريدن آن نباشد- دارويى به كار مىبرند كه در وقت عمل به قسمى
بىحس و مدهوش مىشود كه اصلا او را از خود، خبرى نيست.
ولى اين بىخبرى و بىحسّى تا يك مقدار زمانى است كه به قدر ضرورت،
آن جراح و يا حكيم، آن دارو را استعمال نموده، تا در مدّت عمل، مريض را به سبب
بيهوشى آن، المى وارد نيايد. پس از رفع تأثير آن دارو و اتمام عمل جرّاح، شخص مريض
به حال خود كه حال طبيعى اوست، آمده و از آن دارو اثرى باقى نخواهد بود.
بعد، هرگاه پرستاران مريض، به او خبر دهند و از عمل آن جرّاح، او را
مخبر سازند كه چه قسم، فلان عضو بدن تو را بريدند يا قطع كردند، آن مرد تعجب
مىنمايد و عبرت مىگيرد كه چگونه مىشود، فلان عضو مرا ببرند و يا مثلا دست مرا
جدا سازند و من
[1] - شقاقلوس: مأخوذ از يونانى(Sphakelos ) به فرانسه اسفاسل(Sphacele
) غانغاريا، موت موضعى، بىحسى و فاسدشدگى عضوى از اعضاى بدن.« فرهنگ عميد»
نام کتاب : سفرنامه گوهر مقصود: خاطرات سياسى و اجتماعى دوره استبداد صغير نویسنده : طهرانى، سيد مصطفى جلد : 1 صفحه : 190