نام کتاب : سفرنامه گوهر مقصود: خاطرات سياسى و اجتماعى دوره استبداد صغير نویسنده : طهرانى، سيد مصطفى جلد : 1 صفحه : 174
برسيم.»
قبول كردم و اظهار امتنان نمودم. بعد از يكديگر جدا شديم.
بعد از نماز يك ساعت به غروب مانده، حرم مشرّف شدم. سه ساعت از شب
گذشته، مراجعت نمودم. خادم خود را گفتم: «فردا سه نفر ميهمان دارم، شايد وقت نهار
بمانند، شما از براى ايشان غذايى ترتيب بدهيد.»
[پذيرايى از طلبه باكمال و همراهان وى]
روز سيّم شوال، سه ساعت از آفتاب برآمده از حرم به خانه آمدم بعد از
نيم ساعت ديگر، آن سه نفر آمدند؛ يكى از آنها را شناختم، طلبه باكمالى بود.
هر سه نشستند. ورود ايشان را تشكر كردم. بعد از صرف چاهى به صحبت
مشغول شدند. بعد، از گزارشات يوم قبل و مباحثه با آن شيخ اظهار داشتند.
آن طلبه باكمال لطفى فرمود و شرحى در تعريف حريّت و آزادى بيان
فرمود.
يك نفر از آنها كه شيخ حسن نامى بود، در مدرسه دو در، پشت مسجد
گوهرشاد، منزل داشت. اين كلمات را خوش نداشت و مشروطه را بد مىپنداشت.
قدرى نامربوط بر هم بافت كه اين سخنان، مال طبيعيان است. ما مسلمانان
را به مجلس شوراى ملّى چه كار؟ ما بايد قلاده اوامر علما را گردان گذاريم، هرچه
بفرمايند، اطاعت نماييم.
آن طلبه باكمال او را ملامت مىنمود و سرزنش مىكرد؛ من هم ساكت
نشسته، از جهل اين مردم در عبرت بودم و مذاكره آنان را بر خود زحمت مىديدم، زيرا
كه ميهمان بودند و رنجيدن ايشان را نمىپسنديدم. تا آنكه آن طلبه باكمال خواهش كرد
كه حقير در نيك و بد مشورت آنچه مىدانم بگويم. من هم اين كلمات را درهم بافته،
بيان نمودم.
[فضيلت شور و مشورت]
گفتم: «در فضيلت شور و مشورت همين بس، كه حضرت احديّت يك سوره به
اسم
نام کتاب : سفرنامه گوهر مقصود: خاطرات سياسى و اجتماعى دوره استبداد صغير نویسنده : طهرانى، سيد مصطفى جلد : 1 صفحه : 174