نام کتاب : سفرنامه گوهر مقصود: خاطرات سياسى و اجتماعى دوره استبداد صغير نویسنده : طهرانى، سيد مصطفى جلد : 1 صفحه : 173
دانستى كه بعد گماننمايى من اراده باطل
نمودهام، يا هنوز بر شما شبهه است؟ كه حقوق مسلمانان را حفظ نمودن، گناه است و
ادارات سلطنت را محدود نمودن، خطاست و دادن ماليات از براى صرف لهويات جايز است و
فرستادن حكّام از براى غارت اموال مسلمانان و فروختن بندگان خدا لازم است و هكذا
ساير قبايح و منهيّات ارتكابش ضررى ندارد.
اگر اينها را باطل مىدانيد؟ پس كلمات من حق است. اگر سخنانم را، عقل
ناقص شما تصديق مىكند، بر شما لازم است كه قبول فرماييد. هر زمانى كه خلافش ظاهر
شد، ردّش نماييد. و الّا به محض توهّم خلاف، بر اينكه من حق مىگويم و شايد اراده
باطلى داشته باشم، اين بحث، بر علما و روحانيون كه مبيّن كلمات حقّه هستند،
مىرود. زيرا در اينجا هم همين قياس فرضى را مىتوان نمود. پس بايد شنونده عاقل
باشد. گوينده هركه باشد، باشد. چنانكه فرمودهاند: «و انظر الى من قال و لا تنظر
الى ما قال.»[1]
چون كلام، بدين مقام رسيد، شيخ تغيّرى كرد. رفيقان من هم ملامت
مىكردند، و ليكن من به جناب شيخ ملايمت مىنمودم.
شيخ ديگر، كه هم مباحثه او بود، تصديق سخنان مرا نمود، و شيخ رفيق
خود را ساكت كرد. ما هم برخاستيم به سوى منزل رفتيم.
عصر آن روز، از براى نماز در مسجد گوهرشاد آمدم. شيخى كه تصديق كلمات
صبح مرا نموده بود، مرا ملاقات نمود و سلام كرد و اظهار ملاطفت نمود و گفت: «صحبت
امروز شما را تمام فهميدم و همه از روى حقيقت بود. بسيار ميل دارم كه در منزل شما
بيايم و قدرى با شما صحبت كنم.»
گفتم: «منزل من خانقاه درويشان است، هر زمان به گليم درويشى من قناعت
فرماييد، كمال افتخار از براى من خواهد بود.»
گفت: «فردا سه ساعت از آفتاب برآمد [ه]، مباحثه من تمام مىشود، شما
هم از حرم بيرون آييد، اگر اجازه رود، خودم با دو نفر از طلبههاى مدرسه خودمان
خدمت شما