نام کتاب : سفرنامه گوهر مقصود: خاطرات سياسى و اجتماعى دوره استبداد صغير نویسنده : طهرانى، سيد مصطفى جلد : 1 صفحه : 131
و طايفه ديگر در اين ايالت، جماعت واعظان و
اهل منابر هستند. غير از چند نفر روضهخوان مسلمان و دو نفرى از واعظان با ايمان
كه اگر ايشان را كنارى گذاريم، مابقى عمّامه پيچاپيچ مكر بر سر و عباى تو در توى
خدعه بر دوش و تسبيح كه هر دانهاش نشانه هزار تدليس است در دست و موزه نيرنگ در
پا و به مردمفريبى مشغول.
هرگز از براى خدا سخن نگويند و غير از سكّه قران و نمره اسكناس كسى
را نشناسند. نصايحشان از خمس و زكات و موعظهشان فقط از جماعت و نماز است، آن هم
نه از براى خدا بلكه براى آنكه در پاى منبر جمعى جمع شوند و وجهى از خمس و زكات
گيرند.
از اخلاق و احكام سخن نگويند و از تاريخ پيشينيان كه باعث عبرت
آيندگان است كلامى نرانند. از آيات اخلاق غير از آيه شريفه
وَ يُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ[1] چيزى نخوانند و اين ايثار را از غير به خود واجب شمارند و تمام را
به مصرف املاك و عقار[2] و ابنيه و
عمارات مصروف دارند و لقمه نانى بر مسلمانى دادن و فقيرى را دستگيرى نمودن بر خود
حرام شمارند.
[حكايت]
چنانچه حكايتى در نظر دارم، خوب است از براى رفع دلتنگى شما به عرض
رسانم.
شنيدهام روزى واعظى در بالاى منبر از وعد و وعيد سخن راندى و از
عذاب حبس كنندگان حقوق ناس بيانى فرمودى تا سخن بدان مقام كشيد كه اين فاضلات، از
درهم و دينار و اين اثاث البيت بىشمار كه زياده بر قدر حاجت ذخيره كرده و اندوخته
نمودهايد در قيامت به آتش غضب خداوندى گداخته، پيشانى و روى و پهلو و پشت شما را
به آنها داغ خواهند نمود.
و واعظ را جوان سادهاى بود كه در پاى منبر پدر نشسته كلمات پدر را
مىشنيد. با
[1] -« و[ آنان را] ولو خود نيازمندى داشته باشند، بر
خود برمىگزينند» حشر 59/ 9.