نام کتاب : سفرنامه گوهر مقصود: خاطرات سياسى و اجتماعى دوره استبداد صغير نویسنده : طهرانى، سيد مصطفى جلد : 1 صفحه : 130
ذنب فاستغفر اللّه، زوجة موكّلى طالق»[1] و يك طلاقنامه نوشته و از آن
مهرها چند دانه بر آن زده به دستش مىدهد و مقدارى وجه دريافت مىدارد.
آن بيچاره به گمان آنكه عيالش بر او حرام شد، زن خود را رها مىكند.
ديگرى او را عقد نموده با او همبستر مىشود و صاحب ولد هم خواهد شد.
و فرقه ديگر از مردم اين مملكت بيكارههاى ولايت هستند كه اينان در
شبانهروز در پاى چراغ وافور اوفتاده و به شكل دوزخيان خود را ساخته و متاع غيرت و
حميّت و سرمايه سعادت و انسانيت خود را در نرد محبّت آن دود كثيف درباختهاند.
اگرچه دو ثلث از اهالى اين مملكت مبتلا به اين مرض مهلك و دوچار اين
سمّ قاتلند، و ليكن اين طايفه مخصوص به كلى از سلك انسانيت بيرون و از سبك آدميّت
خارجند.
مانند حيوانات موذى به اضرار بندگان خدا مشغول و دزدى و خيانت را در
خود معمول مىدارند. بسيارى از ايشان در صحن و در گرد حرم به تكدّى و گدايى مشغول
و در حرم مطهّر و مسجد گوهرشاد از بريدن جيب و كيسه مردم و دزديدن كفش و كلاه و
عباى مسلمانان دقيقهاى غفلت ندارند و از هيچ قسم دزدى مضايقه نمىكنند.
چنان وجود ايشان از نور انسانيت تاريك و مزاج اينان از حرارت غيرت
آدميت افسرده و طبيعت ايشان به كثافات شيرهكشخانه تربيت يافته كه اگر روزى هزار
مرتبه عرض و ناموس ايشان به باد فنا رود از پاى چراغ وافور برنخيزند و اگر اعضاى
ايشان را از يكديگر پارهپاره نمايند، لب از چراغ ترياك برندارند، مگر از براى
تحصيل پول و ترياك، كه آن هم مقدارى از زمان در صحن و بازار و خيابان حاضرند و
مترصّد وقت كه كدام بيچاره از براى معامله حاضر شود تا جيبش را ببرند و كدام
مسلمانى از براى وضو عباى خود را كنارى گذارد، فورا بدزدند. و اگر بخواهيم از
رذالت طبع و كثافت حال ايشان شرحى از براى شما بگويم، جز عمر شريف تلف كردن و غير
از تلهّف گفتن، ثمرى نخواهد بخشيد.
بهتر آن است كه از صفات خبيثه و حالات رذيله ايشان بگذريم.
[1] - يعنى:« اگر من گناهكارم از خداوند طلب بخشش و
آمرزش دارم. زوجه موكّل من رها و آزاد است.»
نام کتاب : سفرنامه گوهر مقصود: خاطرات سياسى و اجتماعى دوره استبداد صغير نویسنده : طهرانى، سيد مصطفى جلد : 1 صفحه : 130