نام کتاب : سفرنامه گوهر مقصود: خاطرات سياسى و اجتماعى دوره استبداد صغير نویسنده : طهرانى، سيد مصطفى جلد : 1 صفحه : 132
خود گفت پدرم جز از در صدق سخن نگويد و آيات
قرآنى را به شائبه ريا نيالايد.
اى واى بر ما كه اگر اين فاضلات زياد كه در خانه اندوخته داريم و در
هيچ مقام به مصرف نمىرسانيم در محشر به نايره قهر الهى گداخته و اعضاى ما را به
آنها داغ نمايند.
بهتر آن است كه تا فرصتى باقى است آنها را به مصرف رسانم و خود را از
اين عذاب برهانم.
به محض خطور اين خيال و شنيدن آن مقال از جاى برخاست، به سوى خانه
شتافت و در بين راه فقرا را خبر كرد و با خود به خانه آورد.
هرچه در خانه مىديد، بيرون آورده به فقرا مىبخشيد. اهل البيت واعظ
هرچه خواستند، ممانعت نمايند، فرياد مىزد كه جناب والد ماجدم در همين حال، اين
وظيفه را فريضه فرموده و ما را به اين امر مأمور داشته، اين خبر به جناب واعظ
رسيد. بدون تأمل به سوى خانه دويد، هنگامه غريبى در خانه ديد و فرزند را ملاحظه
نمود كه دست سخا و عطا گشوده و در خانه چيزى باقى نگذارده، فرياد زد كه اى ناخلف
فرزند! اين متروكات را من به خون جگر و اشك بصر از مردم گرفته و در خانه
اندوختهام؛ تو را چه شده كه «ماحصل» عمر هشتاد ساله مرا از دست مىدهى و به مردم
مىبخشى؟
پسر از روى عبرت بر پدر نظر كرد و گفت: «اى پدر اين موعظه كه حال در
منبر فرمودى به همين زودى خودت فراموش فرمودى؟ نه آنكه فرمودى اين فاضلات را در
قيامت گداخته و مردم را داغ مىكنند؟ ما را بيست دست رختخواب و پنج خروار مس و ده
دست فرش قالى و سى تخته قاليچه و يك صد دانه چراغ از براى چيست؟ پنج دست رختخواب و
دو دست فرش و پنج دانه چراغ و بيست من مس كفايت مىكند و مابقى را چرا نگاه داريم
كه در محشر باعث زحمت شود؟»
واعظ دو دستى بر سر فرزند زد كه نان من حرامت باد اى احمق! من اين
سخنان را در بالاى منبر مىگفتم كه ديگران از خانه بيرون بريزند و ما ببريم نه
آنكه ما از خانه بيرون بريزيم و مردم ببرند.
غرض آنكه بعد از اينكه واعظان از براى خدا سخن نگويند و درصدد تربيت
عوام و
نام کتاب : سفرنامه گوهر مقصود: خاطرات سياسى و اجتماعى دوره استبداد صغير نویسنده : طهرانى، سيد مصطفى جلد : 1 صفحه : 132