نام کتاب : سفرنامه گوهر مقصود: خاطرات سياسى و اجتماعى دوره استبداد صغير نویسنده : طهرانى، سيد مصطفى جلد : 1 صفحه : 125
فورا دست در دهانم گذارد و قسم داد كه ساكت
باش. اگر مىخواهى مختصرى از سوء اخلاق اهل آستانه از برايت بگويم، منّتى بر من نه
و قدم بر ديدهام گذار. حال كه نزديك سحر است در منزل من تشريف آر تا عشرى از
اعشار و يكى از هزار از صفات رذيله و حركات شنيعه اين مردم از برايت بگويم تا
بدانى در اين ولايت، نهى از منكر جز ندامت ثمرى نبخشد و در ميان اين مردم از امر
به معروف جز فتنه و فساد چيزى برنخيزد. معلوم است كه شما غريب اين ولايت هستيد. از
وضع آستانه و اهل آن خبرى نداريد.
چه بسيار مردمان مسلمان غيرتمند از راه تعصّب ايمانى نصيحت كردند،
ملامت شنيدند. موعظت نمودند، كتك خوردند.
امشب يكى از اهل آستانه اگر تو را ديده و مقالاتت را شنيده بود
تاكنون تو را زنده نمىگذاردند و به ضرب چوب و مشت، جانت را مىستاندند.
چنانچه من هم به درد تو گرفتار بودم، اين ناملايمات را نمىتوانستم
ببينم؛ يك روز زبان نصيحت گشوده طريق موعظت پيش گرفتم. اگر بخواهى بدانى با من چه
كردند، اعضايم را ملاحظه نما.
بعد عمامه از سر برداشت، فرق سرش را ديدم كه به مقدار نصف انار فرو
رفته، گفت اينجا را با ته شمعدان زدند كه به مدت شش ماه مشغول معالجه بودم و
سينهاش را گشود، جاى زخم كارد بود و بازويش را نمود كه اينجا را به ضرب چوب،
استخوانش را خرد نمودند. جرّاح بازويم را شكافت، استخوانهاى خرد شده را بيرون آورد
و من در اطراف خراسان قدرى ملك زراعتى داشتم، تمام را فروخته صرف معالجه زخمهاى
خود نمودم باوجودى كه من هم خدمتى دارم و در سال چهار تومان نقد و سه خروار جنس
موظّف هستم، مع ذلك همقطارانم اين بلا را بر سر من آوردند ولى شما كه شخص غريب و
نامعروف هستيد چه مىتوانيد نماييد؟
اگر من به جان شما نرسيده بودم و شما را از رواق بيرون نمىآوردم،
البته شما مسافر سفر آخرت بوديد و از محنتكده دنيا مهاجرت كرده بوديد.
نام کتاب : سفرنامه گوهر مقصود: خاطرات سياسى و اجتماعى دوره استبداد صغير نویسنده : طهرانى، سيد مصطفى جلد : 1 صفحه : 125