نام کتاب : سفرنامه گوهر مقصود: خاطرات سياسى و اجتماعى دوره استبداد صغير نویسنده : طهرانى، سيد مصطفى جلد : 1 صفحه : 111
در
ايّام او اين سخن عام هست
كه
ايّام او شرّ ايّام هست
من هرچه ملاحظه كردم، گفتم شايد از روى مطايبه اين مقاله مىراند
زيرا كه حالات و حركات و طبيعت و صورتش قسمى است كه گفتهاند:
نه
سيرتى كه از او خاطرى بياسايد
نه
صورتى كه كسى دوستدار او باشد
گفتم: «اى مرد، دعا بر ضرر تمام ملّت نمودن، شيوه مروّت نباشد زيرا
كه اين" مدّعا" به تو را تمام مردم مىشناسند و سوء اخلاق او را
مىدانند. تو را چه شده كه ابليس را تعديل و نمرود را تجليل مىنمايى؟ مگر
ندانستهاى كسى كه به ظلم ظالمى راضى باشد در گناه با او شريك است؟! اين شخص
طينتش، طينت شيطان و خميرمايه فطرتش از نيران است. او را جز طعن نبايد و غير از
لعن نشايد.»
چون مقدارى از اين مقاله خواندم و شرحى از اين تفصيل بر زبان راندم،
آن مرد به تندى نظرى كرد و به درشتى آغاز سخن نمود. تكفيرم كرد و فاسقم خواند.
مردود و مطرودم داشت. مجهولم پنداشت و گفت: «اى سيّد! معلوم است كه دينى ندارى و
آيينى نمىدانى و امامت حضرت ثامن الائمة را منكرى، زيرا كه آن شخصى را كه من
مىگويم، از جانب خدا مبعوث و از طرف ائمه هدى مأمور است، كه خون تمام خلق را
بريزد و با تمام روى زمين بستيزد. و من در اين باب سندى محكم و روايتى مدغم دارم
چنانكه روايت كرد از براى من مشهدى حسين حدّاد كه در صنعت خود بسيار با نظر و در
ساختن بيل و كلنگ باهنر است و گفت: «حكايت نمود از براى من، استاد تقى لحافدوز كه
در همه روز در صف جماعت حضور دارد و در عقب فلان عالم نماز مىگزارد و او نقل كرد
از يكى از فرّاشهاى آستانه مباركه و آن فرّاش مكرّر قسم ياد نمود به سر مبارك نايب
التّوليه و اعتضاد التّوليه كه شبى جناب آقاى سركشيك سيّم يا چهارم مرا خواست و به
سوى شخصى فرستاد كه اگر شما بخواهيد امشب حرم مشرّف شويد، شش ساعت از شب گذشته
بياييد. من رفتم، خبر كردم و در ساعت شش فانوس بردم. يك نفر مرد و يك زن همراه من
آمدند. اگرچه هر دو مست بودند- به گردن خودشان- ولى حرم مشرف شدند. نيازى خدمت
آقاى سركشيك تقديم كرده و پنج هزار هم به من انعام
نام کتاب : سفرنامه گوهر مقصود: خاطرات سياسى و اجتماعى دوره استبداد صغير نویسنده : طهرانى، سيد مصطفى جلد : 1 صفحه : 111