نام کتاب : سفرنامه گوهر مقصود: خاطرات سياسى و اجتماعى دوره استبداد صغير نویسنده : طهرانى، سيد مصطفى جلد : 1 صفحه : 109
اين ورقه مدّتى است در اينجا نشسته و اين از
نظر مبارك نگذشته است.
مولانا در همان حال نماز، بند ثبت دراز خود را از بغل گشود و اين
ورقه را مهر نمود در نزد محرّر انداخت و به نماز پرداخت.
از آن قضيه مرا حال ديگرگون و عقلم از توسن خيال واژگون شد كه اين چه
حال است من مشاهده مىكنم و اين چه قضيه است من ملاحظه مىنمايم؟ مگر نه آنكه نماز
معراج مؤمن و محل قرب و مقام تقرب است؟ مگر لا صلوة الّا بحضور القلب را رسول اكرم
از براى ملائكه فرموده و طريقه نياز و نيازمندى را از براى فرشتگان مقرّر داشته؟ و
الّا چگونه مىشود كه انسان در بين صحبت با پارهدوزى، از رسوم و آداب مذاكره خارج
نشود ولى در حال مناجات با قاضى الحاجات به امورات ديگر پردازد؟ با خود گفتم:
اذا
كان الغراب دليل قوم
سيهديهم
الى الارض الجياف
هركه
را شيخش چنين گمره بود
كِى
مريدش را به جنّت ره بود
بديهى است آنانى كه از زيور علم معرّى و از پيرايه فضل مبرّى هستند و
قدم در جنّت سراى قدس نگذاردهاند و از بوستان هميشه بهار تقوا گذار نكردهاند،
ايشان را به از اين حال و بهتر از اين احوال نشايد و اين مردم عوام را، غير از اين
نمره امام نبايد. زيرا كه اين مردم، زهد را در جبّه و طيلسان و علم را در تحت
الحنك و دستار و فضل را در برهم زدن لب و اذكار مىدانند. اين مردم را بايد به خود
گذاشت و ذَرْهُمْ فِي خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ[1] را
درباره اين جماعت بايد پنداشت.
اگرچه من در ديگ هوس، مقدارى نصيحت پختم و در كاسه آمال و آرزو به يك
اندازه موعظت ريختم و از سرچشمه عقل، از جام معرفت قدرى آب حكمت برگرفتم كه در آن
وقت افطار از براى آن بزرگوار برده و فراشان امر معروف و نهى منكر سفره پند و
اندرز گسترده دارند و به اين غذاى روحانى، جناب آقا روزه بگشايد، ناگاه منادى هوش
در گوش، اين سروش بخواند و كميت اين بيت در ميدان مآلانديش براند.