نام کتاب : سفرنامه گوهر مقصود: خاطرات سياسى و اجتماعى دوره استبداد صغير نویسنده : طهرانى، سيد مصطفى جلد : 1 صفحه : 108
يك هفته را همه روزه رفتم. بعد احتجاج من و
لجاج تلامذه، آن مباحثه را متروك داشت و همه را آسوده نمود.
[ماجراى نماز جماعت]
غرض آنكه در نيمه اخير رمضان كه بهار عبادت يزدان و تلاوت قرآن است
من مقدارى از زمان خود را در خراسان مصروف آن داشتم كه در اخلاق آن مردم و عادات
ايشان سياحتى كرده و از شناعت و قباحت ايشان موعظت يافته، پندى گيرم و هدايتى
يابم.
بدبختانه هرچه من معاشرت كردم، جز جهالت و قباحت نديدم. و از تلف
كردن عمر خود غير از ندامت ثمرى نبردم و جز تأسف چيزى نخوردم و سواى تلهّف حرفى
نگفتم.
چنانكه شبى در مسجد گوهرشاد در اوّل مغرب از براى نماز و اداى فريضه
حاضر شده تا به وظيفه بندگى قيام نمايم، چون آن شب را در اوّل افطار در جايى موعود
بودم در فريضه به اختصار كوشيدم و در آن مسجد، ائمّه از براى امامت بسيار و صفوف
جماعت بيشمار بود. چون خواستم مراجعت نمايم. يكى از ائمّه جماعت را ديدم در مصلاى
خود نشسته و محرّرش دستهاى از نوشتجات حضور آقا گذارده. در آن شب تار، يكيك از
آن طومار را به دست آن بزرگوار مىداد كه اين ورقه، معامله فلان و اين نوشته
مصالحه نامچه فلان است. جناب آقا بدون مطالعه و ملاحظه، مهر خود را در دست گرفته،
هرچه را كه محرّر مىداد ممهور مىداشت و محرّر به چالاكى مقدارى از زر و سيم از
كيسه آن بينوايان مىربود؛ من از آن حال عبرت كرده، در حيرت اوفتادم كه مگر جناب
محرّر معصوم و" ما فى الضميرش"، در نزد آقا معلوم است كه آقا عبارت ورقه
را نخوانده و سجّل خود كه به خط محرّر است، قرائت نكرده، ممهور مىدارند؟
باوجود عجلهاى كه داشتم در گوشهاى ايستادم. زمانى متفكر و ساعتى
متحيّر بودم كه جناب آقا برخاستند، مشغول نماز شدند. نمىدانم نماز ايشان فريضه
بود يا نافله.
تكبير گفتند در بين قرائت حمد، محرّر ورقه ديگرى در دست جناب آقا داد
كه صاحب
نام کتاب : سفرنامه گوهر مقصود: خاطرات سياسى و اجتماعى دوره استبداد صغير نویسنده : طهرانى، سيد مصطفى جلد : 1 صفحه : 108