نام کتاب : سفرنامه گوهر مقصود: خاطرات سياسى و اجتماعى دوره استبداد صغير نویسنده : طهرانى، سيد مصطفى جلد : 1 صفحه : 100
هرگاه بر دستت زحمتى رسد، به دست ديگر
معالجت مىكنى و چنانچه بر پايت خارى خلد، به دست خود بيرون مىآورى و آنان را
اعضاى خود مىپندارى ولى برادرانى كه در خلقت و وجود با تو از يك طينت و گوهرهاند
از براى حمايت ايشان اظهار مسكنت نموده، معذرت مىخواهى؟ مگر ندانستهاى، دستى كه
به حمايت دست ديگر برنيايد و دفع مشقّت از آن دست ننمايد، آن دست از روح آدميّت
خالى و از عضو انسانيّت عرى و برى است؟
بلكه آن دست مرده و افسرده است! بارى سلطان عقل به اين مقالات و
مخاطبات موعظت و نصيحتم فرمود و راهم نمود.
فرمايشاتش بر سرّ سويداى دل سرايت كرد و اثر بخشود. ثنايش گفتم و درودش
خواندم. عرضه داشتم: «اى گوهر گرانبهاى وجود، و اى علّت غايى آفرينش هر موجود،
هركه دست از ذيل عنايتت كشد و از اوامرت سرپيچد در دنيا و آخرت جز خسران نبيند.»
بعد سر به سوى آسمان نموده، سرشك از ديدگان گشوده، عرضه داشتم: رَبَّنا آمَنَّا بِما أَنْزَلْتَ وَ اتَّبَعْنَا الرَّسُولَ
فَاكْتُبْنا مَعَ الشَّاهِدِينَ[1] رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِياً يُنادِي لِلْإِيمانِ أَنْ
آمِنُوا بِرَبِّكُمْ فَآمَنَّا رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ كَفِّرْ
عَنَّا سَيِّئاتِنا وَ تَوَفَّنا مَعَ الْأَبْرارِ[2].
بعد به رفرف همّت نشسته، از تيه جهل بيرون آمدم معوذتين خوانده، از
وسوسه قلب به دوست پناه بردم.
سه ساعت به غروب مانده از حرم بيرون آمدم. در مسجد گوهرشاد گردش
مىكردم تا غروب آفتاب در مسجد بودم.
[1] -« پروردگارا به آنچه نازل كردهاى ايمان آورديم و
از پيامبرت پيروى كرديم پس ما را در زمره گواهان بنويس» آل عمران 3/ 53.
[2] -« پروردگارا شنيديم كه دعوتگرى به ايمان فرا
مىخواند كه به پروردگارتان ايمان بياوريد، و ما ايمان آورديم، پروردگارا گناهان
ما را بيامرز و سيئات ما را بزداى و ما را در زمره نيكان بميران» آل عمران 3/ 193.
نام کتاب : سفرنامه گوهر مقصود: خاطرات سياسى و اجتماعى دوره استبداد صغير نویسنده : طهرانى، سيد مصطفى جلد : 1 صفحه : 100