نام کتاب : سفرنامه گوهر مقصود: خاطرات سياسى و اجتماعى دوره استبداد صغير نویسنده : طهرانى، سيد مصطفى جلد : 1 صفحه : 101
واقعات از يوم شانزدهم الى آخر ماه رمضان
يوم شانزدهم عصرى در مسجد گوهرشاد گردش مىكردم و سياحت مىنمودم.
صفوف جماعت از هر طرف بسته و واعظين در بالاى منبر نشسته و مردم از
براى عبادت كمر بسته بودند. بعضى هم در قرائت قرآن و بسيارى هم به تماشاى اين و
آن. هركس به كار خود مشغول، و وظيفه خود را معمول مىداشت. من هم در ميان ايشان
چون زاغ در گلستان به هر طرف و هر گوشه نگران شدم. با خود گفتم معلوم است ارض اقدس
قبّة الاسلام و محلّ عبادت خاص و عام است. زهى سعادت قومى كه خداى خود را شناخته و
به بندگيش پرداختند و نرد محبّت، در صفحه اطاعتش درباختند.
البته اينان از روى علم و عمل تربيت شده و نفوس خود را تزكيه
نمودهاند، همانا مجالست ايشان فوز عظمى و معاشرت آنان نعمت كبرى خواهد بود. بهتر
آن است كه در ميان ايشان نشسته، مقالات ايشان را شنيده، كمالاتى تحصيل نمايم.
در آن حال سيّدى از ائمه جماعت نمازش را فراغتى رسيد و از براى نصيحت
و موعظت در عرشه منبر اقامت نمود. عمامه ژوليده بر سر، تحت الحنكى بلند بر دوش.
پيشانيش چون سينه شتران پينه بسته و ديدگان چون غمزه طرّاران به روى
هم بربسته.
تسبيحى از دانههاى تدبير در دست گرفته و ردايى از طيلسان تزوير بر
دوش درانداخته، نورانيت صورتش مانند جبرائيل و سيرتش از براى اخذ ارواح مردم چون
عزرائيل، ورد
نام کتاب : سفرنامه گوهر مقصود: خاطرات سياسى و اجتماعى دوره استبداد صغير نویسنده : طهرانى، سيد مصطفى جلد : 1 صفحه : 101