نام کتاب : دين و دولت در انديشه اسلامي نویسنده : سروش، محمد جلد : 1 صفحه : 59
فرزندان كليسا شودند، و امپراتورى به صورت
وسيله و تابع كليسا در آيد.
و يكى از روحانيان ديگر انگليسى، نظريه «دو شمشير» را مطرح كرد كه:
كليسا و دولت به منزله دو شمشيرند؛ ولى شمشير دولت، تابع شمشير كليسا
است، و براى مصالح آن كار مىكند.[1] ولى امواج
تحولات فكرى و اجتماعى اروپا، نه تنها اين صميميّت و ارتباط نزديك را به هم زد،
بلكه جدايى و تفكيك بين دين و دولت را، نظرى مستدل، تجربه شده، مترقّى و غير قابل
ترديد، جلوه داد.
در ايتاليا، اين حركت، در قرن شانزدهم آغاز گرديد و حكمران زراندوز
فلورانس، به ستيز با حاكميّت كليسا پرداخت. وى گروهى از نويسندگان دربار را در
قالب يك طرح به ظاهر علمى، گرد آورد تا حاكميت كليسا را مورد نقد و ايراد قرار
دهند.[2] هر چند
بررسى روند جدايى دين از دولت، و علل گرايش به سياست منهاى مذهب در اروپا موضوعى
است كه تأليف مستقل و جامعى مىطلبد، ولى در اينجا لازم است به اختصار مرورى بر
اين مسئله داشته باشيم.
تاريخ فكرى و سياسى اروپا نشان مىدهد كه عوامل فراوانى در كنار زدن
دين از دولت، تأثير داشته است، كه مجموعه اين عوامل را در سه بخش: برداشتهاى
ناروا از مسيحيّت، عملكرد ارباب كليسا و عوامل خارجى مىتوان خلاصه كرد.
برداشتهاى ناروا از مسيحيّت
نوع برداشتى كه از آيين حضرت مسيح در مغربزمين وجود داشته و دارد،
برداشتى است كه دين را در فاصله زيادى از دولت و اداره نظام زندگى قرار مىدهد، تا
جايى كه پيروان آن نيز نمىتوانند از مسيحيّت به عنوان يك ايدئولوژى جامع، زنده و
متحرك، كه پاسخگوى نيازهاى يك نظام سياسى و اجتماعى است، دفاع كنند. چنين