نام کتاب : دين و دولت در انديشه اسلامي نویسنده : سروش، محمد جلد : 1 صفحه : 39
برخى از نويسندگان مسلمان دراين باره
گفتهاند: استدلال ابن سينا در نبوت و شريعت، به دو جهت ناظر است: يكى لزوم قانون،
و ديگرى احتياج به وضع قوانين از طرف خداوند، به نظر وى «چون انسان بر زندگى
اجتماعى مفطور است، و تگاپوى اجتماعى، تعارضاتى بين افراد به وجود مىآورد كه
منجرّ به اختلال نظم اجتماعى مىگردد، لذا جامعه نياز به قانون الهى و شريعت
دارد.»
البته در جهت اوّل (نياز به قانون) بحثى نيست، ولى در جهت دوم، اين
پرسش پيش مىآيد كه آيا عقل بشر براى وضع قوانين كافى نيست؟ در پاسخ بايد گفت:
استدلال ابن سينا براى لزوم قوانين شرعيه كافى نيست؛ چون عقل بشر به
اين مقدار كه مصالح شخصى و نوعى را درك كند، رسا است و البته با پيشرفت زمان،
تجارب وى در وضع قوانين نيز تكامل مىيابد. منتها اين مطلب مستلزم نفى شرايع نيست؛
زيرا تنها فايده شرايع، آوردن قوانين زندگى مادى نبوده، بلكه اصولا نظر اديان
دراينباره، تطفلى است، و مسلما وجهه نظر انبيا جهات روحى و تهذيب نفوس و ارتباط
بشر با عالم قدس است، بلكه ما دليل قطعى بر وجود قوانين اجتماعى (سياسى، مدنى و
جزائى) در كليه شرايع سابقه نداريم؛ زيرا چنان كه گفته شد، اديان به وجهه ديگرى
نظر داشته و انبيا به همان كه جهت معنوى و روحى است، پافشارى داشتهاند.[1]
نقد و بررسى
اين ديدگاه، مشتمل بر نظرات مختلفى است- و با صرفنظر از استدلال ابن
سينا كه جداگانه به آن خواهيم پرداخت- از جهات گوناگون قابل بررسى است:
1. عقل در تشخيص مصالح فردى و اجتماعى خودكفا است: اين نظريه، مبناى
همه ايدئولوژىهاى بشرى است؛ ولى چگونه مىتوان انديشه بشر را با محدوديتهاى
فراوان آن، خودكفا دانست؟ آيا گستردگى و تنوع نيازها، عدم احاطه به همه ابعاد مادى
و معنوى انسان، اعتراف به عجز و جهل در حلّ بسيارى از مشكلات زندگى
[1] - كاظم مدير شانهچى، مقدمه شرح جمل العلم و العمل،
ص 33- 36.
نام کتاب : دين و دولت در انديشه اسلامي نویسنده : سروش، محمد جلد : 1 صفحه : 39