نام کتاب : دين و دولت در انديشه اسلامي نویسنده : سروش، محمد جلد : 1 صفحه : 371
منطقه حكومت خود حضور ندارد و بدون آن كه
مانعى وجود داشته باشد، كسى را به جاى خود نمىگمارد، مذمّت و ملامت مىكنند و او
را به خصوص، در برابر نابهسامانىهاى احتمالى و پيشآمد حوادث، قابل توبيخ
مىدانند.
براساس اين بينش عقلايى و فهم خردپسندانه، از آنجا كه خداوند، حاكم
على الاطلاق و سررشتهدار همه امور انسان است و براى انسانها هم برنامهها و احكام
خاصى را مقرّر نموده، لذا هيچكس، به هيچ نحو، اجازه دخالت و تصرف در زندگى
انسانها را ندارد.
و از سويى تنفيذ امورى كه توسط فرمانروايى عادل و قوى به اجرا
درمىآيد، به مصلحت مردم است و خداوند هم نه مستقيما به آنها مىپردازد و نه نسبت
به مصلحت جامعه بىاعتنا است. پس بايد گفت: قبيح و ناپسند است كه خداوند، كسى را
براى تدبير امور جامعه قرار ندهد؛ يعنى نصب پيشواى الهى براى مردم لازم است.[1] ازآنرو كه در اين استدلال، به
برخى مقدمات كلامى، مانند حسن و قبح استناد شده، دليل جنبه كلامى به خود گرفته
است.
ثمرات توحيد، در مسئله حاكميت
بر مبناى توحيد ربوبى، به اين اصول دست مىيابيم:
اصل اول
حق سرپرستى و زمامدارى جامعه، تنها به حاكميت الهى مىتواند مستند
باشد و هرگونه رهبرى و سلطه، كه منشأ الهى نداشته باشد، با اعتقاد به توحيد ربوبى
ناسازگار است.
توضيح آن كه: از سه بخش اصلى هر حكومت، قانونگذارى، قضاوت و اداره
جامعه و امور اجرايى، تنها بخش اوّل مستقيما از طرف خداوند انجام مىگيرد، و با
جعل قوانين الهى و ابلاغ آن، بدون نياز به قانونگذار بشرى، نيازهاى جامعه،
مىتواند
[1] - خواجه طوسى، رسالة الامامة،( نقد المحصل، ص 429).
نام کتاب : دين و دولت در انديشه اسلامي نویسنده : سروش، محمد جلد : 1 صفحه : 371