نام کتاب : دين و دولت در انديشه اسلامي نویسنده : سروش، محمد جلد : 1 صفحه : 315
به حقيقت دين آگاه مىشدند. علوم آنان، نه
براساس ظن و تخمين بود، و نه با رأى و اجتهاد كسب مىگرديد، لذا خطا و غفلت در
آنراه نداشت.
منطق شيعه و اهل سنت، در اينجا از يك ديگر فاصله مىگيرد كه به
اعتقاد شيعه، هر چند با وفات رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم وحى قطع شد،
ولى بيان واقعى دين تمام نشد، و ائمه عليهم السّلام به مرور زمان آنرا بيان
كردند؛ ولى اهل سنت، با پايان يافتن عمر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بيان
دين را هم پايان يافته تلقى مىكنند، و پس از آنرا بلافاصله، دوره اجتهاد
مىدانند.
طبيعى است كه اجتهاد و استنباط هم خطاناپذير است. ازاينرو، پس از
پيامبر، هيچ سخنى از غير او به عنوان متن واقعى و خطاناپذير دين به حساب نمىآيد و
به صورت جزمى، به عنوان حقيقت اسلام نبايد شمرده شود.
اجمال ديدگاه شيعه اين است كه:
«اسلام، دين خاتم است و شريعت ديگرى پس از آن وجود ندارد؛ ولى در
فرصت كوتاه حيات پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم با توجه به مشكلات و حوادث
صدر اسلام، همه احكام آن تبيين نگرديد[1]
و از آنجا كه چنين دينى نمىتواند ناقص بيان شده باشد، پس حتما بايد كسى يا كسانى
وجود داشته باشند كه اسلام را به تمام و كمال از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و
آله و سلّم دريافت كرده باشند، و در طول زمان، به كمال و تمام تبيين نمايند.
ازاينرو، روى آوردن به قياس براى فهم دين، به معناى ناقص دانستن تبيين دين است،[2] درحالىكه دين ناقص نبوده و كليات
همه نيازهاى قانونى بشر در آن وجود دارد. لذا به همان دليل كه اصل نبوت براى ارائه
دين، ضرورى است، امامت نيز براى تبيين آن لازم است».[3]
به تعبير علامه طباطبائى، امامت سه جنبه دارد: امامت در جامعه و حكومت، امامت در
بيان معارف و احكام و امامت در حيات معنوى و باطن اعمال. وى در بيان جنبه دوم
مىگويد: