نام کتاب : دين و دولت در انديشه اسلامي نویسنده : سروش، محمد جلد : 1 صفحه : 30
قرن بيستم، شاهد انقلابهاى الهام گرفته از
ايدئولوژى بود، و قهرا مخالفان انقلاب، از سر عصبانيت خواستهاند از ايدئولوژى
انتقام بگيرند. لذا گفتهاند:
ايدئولوژى سياسى، گاهى در اوج طغيان خود، نهادها و سنتها و ارزشهاى
موجود را به وحشتناكترين وجهى منهدم ساخته است. در واقع، مشكل مىتوان به وجود
كمترين وجه عقلايى، در تلاطمات اجتماعى الهام گرفته از ايدئولوژى، باور داشت. قول
به اينكه اين چنين زير و زبر كردنهايى، طريق عقلايى وصول به تحول اجتماعى مطلوب
و مورد نظر است، همانقدر غير معقول است كه زلزله را راه درست ايجاد يك درياچه
دانستن.[1] استدلالهاى
مخالفان سياست ايدئولوژيك، گواه آن است كه آنان با ناروا دانستن برخى از
ايدئولوژىها و يا عدم كارايىشان در صحنه عمل، رأى به خلع يد از هر ايدئولوژى در
صحنه سياست داده و درصدد يك حكم كلى برآمدهاند.
نفى سياست ايدئولوژيك، هر چند در قالب تحليل و استدلال ارائه
مىگردد، ولى بدون ترديد، از آثار سياسى و اجتماعى جوامع غربى است. روند اين جوامع
در دهههاى اخير، گرايش به اهداف روزمرّه، به جاى آرمانهاى كلى است، و اين گونه
اهداف، متغيّرى از عواملى مانند خواست و منافع گروههاى خاصى مىباشد. در مسير اين
تغييرات، جايى براى آرمانهاى ثابت، و ارزشهاى جاودانه وجود ندارد. به تعبير يكى
از محققان غربى:
باور عام و فراگير علم سياست، امروزه در انگليس و آمريكا عبارت است
از: اعتقاد به اين كه جوهر سياست دمكراتيك، چيزى جز يافتن سازگارىهايى ميان
خواستها، منافع و ارزشها و شيوههاى رقيبانهسازى با زندگى كه كمابيش موقّتى
هستند، و همگام با تغيير اوضاع و احوال داخل جامعه تغيير خواهند كرد نيست، و
مطمئنا همين ويژگى براى بيرون راندن آراى سياسى كلى، و آموزههاى سياسى فراگير از
صحنه اين جوامع كافى بوده است.[2]