در مكتب ماركس، ويژگىهاى پيشتازان و پيشاهنگان، باتوجه به پايگاه
طبقاتى آنها مشخص مىگردد. مجموع آثار ماركس نشان مىدهد كسى كه برگزيده و پيشتاز
طبقه به حساب مىآيد، داراى اين امتيازات است:
الف- نماينده هر طبقه، متعلق بدان طبقه و از درون همان طبقه برخاسته
است.
ب- نماينده مجموع طبقه است.
ج- برگزيدگان يك طبقه، فعالترين بخش اين طبقه براى رهبرى است.
د- در اثر جاذبه اخلاقى يا نفوذ كلام، و يا موقعيت خود، بر تمام طبقه
تأثير گذارده و بر آن مسلط است.[2] ماركس
درصدد بود كه با شرط كردن «تعلق طبقاتى رهبران» و پيوند گسترده آنان با مجموعه
طبقه، از فاصله گرفتن رهبران جامعه از توده مردم، جلوگيرى كند. او حتى مىگفت:
نمايندگان طبقاتى، هر لحظه بايد قابل عزل باشند تا چنين مصيبتى اتفاق نيفتد.
«معيار طبقاتى» كه ماركسيسم براى شناخت مدعيان رهبرى، از رهبران
حقيقى ارائه مىكند، بر مبانى و اصول فراوانى مبتنى است، اصولى از اين قبيل:
- هر ايدئولوژى كه در هرجامعه طبقاتى ظهور كند، ضرورتا رنگ طبقه خاصى
دارد.
- تنها طبقه استثمار شده، آمادگى روشنفكرى و اصلاحطلبى دارد.
- رهبر فراتر از خواستههاى طبقه خود، چيزى ارائه نمىكند.[3]