نام کتاب : دين و دولت در انديشه اسلامي نویسنده : سروش، محمد جلد : 1 صفحه : 264
الف- در اين نظامهاى سياسى، رهبرى به
پايينترين درجه و نازلترين مرتبه، تنزّل يافته و نقش و تأثير آن در روند حكومت و
تكامل اجتماع، ناديده انگاشته شدهاست. لذا دونترين شهروندان، و كممايهترين
افراد، مىتوانند به اختياردارى كشور رسيده، قدرت را به دست گيرند و پيشواى ملت
شمرده شوند و در نتيجه؛ تصميمگيرى در مهمترين، حساسترين و سرنوشتسازترين مسائل
جامعه را به عهده داشته باشند!
ب- در اين نظامها، جايگاهى براى رهبرى در نظر گرفته نشده، و فردى كه
در اثر وراثت و يا رأى مردم، به عنوان عالىترين مقام كشور شناخته مىشود، هرگز از
موقعيت رهبر واقعى، بهرهاى ندارد. رهبرى واقعى از آنقدرتمندانى است كه به صورت فردى
يا گروهى و حزبى، در پشت صحنه قرار داشته، و خطدهى جريانات اجتماعى را انجام
مىدهند.
اين گونه «رهبرى پنهان و نامرئى» كه نه با رأى مردم و انتخاب آنان سر
كار مىآيد، و نه برنامه و اهدافش آشكار و در دسترس ملت است، و نه رفتار و اعمالش
در مقابل چشم مردم و قابل نظارت و كنترل آنها است، و نه در انجام رهبرى، مسئوليت
و تكليفى متوجه اوست، خطرناكترين و پر آسيبترين نوع رهبرى اجتماعى است.
در بسيارى از اين كشورها، كه در ظاهر به صورت دموكراسى اداره مىشود،
و حكومت على القاعده بايد به دست نمايندگان ملت باشد، گروهى خاص كه گاه- به درست
يا نادرست- «نخبگان» ناميده مىشوند، قدرت را به دست دارند و به علت دارا بودن
ثروت، تسلط بر رسانههاى گروهى و ... از توانايى اعمال قدرت نيز برخوردارند.[1] مطالعه سيستمهاى حكومتى كه در غرب
بر سر كار است و بررسى تجربه آنان به خوبى دو مشكل بالا را تأييد مىكند و نشان
مىدهد كه: