نام کتاب : دين و دولت در انديشه اسلامي نویسنده : سروش، محمد جلد : 1 صفحه : 169
قانون مىپردازد، بايد عملا راههاى اجراى
آنرا باز نموده، و ابزار تحقق آنرا نيز در اختيار گذارد، لذا براساس فقه اسلام،
حاكم اسلامى موظف است براى پاسدارى از حريم قانون، و در جهت حفظ حقوق افراد،
متمرّدان را به قبول حق و عدل وادار نمايد؛[1]
چه اينكه بر مبناى حقوق اسلامى، «اگر دوام زوجيت موجب عسر و حرج زوجه باشد، وى
مىتواند به حاكم شرع مراجعه و تقاضاى طلاق نمايد و چنانجه عسر و حرج مذكور د
رمحكمه ثابت شود، دادگاه مىتواند زوج را اجبار به طلاق نمايد و درصورتىكه اجبار
ميسّر نباشد، زوجه به اذن حاكم شرع طلاق داده مىشود.»[2]
گروه پنجم
قوانيى كه:
الف) مربوط به روابط اجتماعمى است.
ب) هريك از «دولت» و «ملت» در شعاع ارتباطات و در حوزه عمل خويش،
وظيفه اجراى آنرا بر عهده دارند.
ج) چنانچه اين قوانين در سطح سياستهاى كلى جامعه و توسط دولت اجرا
نشود، اجراى آن در سطح روابط محدود افراد، هدف قانونگذار را تأمين نمىكند و آثار
مطلوب خود را به صورت كامل آشكار نمىسازد.
مثلا در قرآن، اصولى براى تنظيم روابط مسلمين با كافر تبيين شده است؛
از آن جمله، خداوند فرموده است:
يا ايها الذين آمنوا لا تتخذوا الكافرين اولياء من دون المؤمنين؛[3] اى ايمان آوردندگان! به جاى مؤمنين، كفّار را اولياى خود قرار
ندهيد.
همچنين دستور داده است:
يا ايها الذين آمنوا لا تتخذوا عدوى و عدوكم اولياء، تلقون اليهم
بالمودة و قد كفروا
[1] - عز الدين بحر العلوم، بحوث فقيه( تقريرات درس آسة
الله شيخ حسين حلّى)، ص 191 و 210.