نام کتاب : دين و دولت در انديشه اسلامي نویسنده : سروش، محمد جلد : 1 صفحه : 134
تمدن برتر را در تفكيك دين از سياست
دانستهاند.
سيد جمال الدين اسدآبادى كه از پيشگامان انديشههاى اصلاحطلبانه در
بين مسلمانان است، همبستگى دين و سياست را از نخستين گامهاى احياى عزت اسلامى و
پيشرفت مسلمانان مىدانست. همچنين بسيارى از ديگر انديشمندان آگاه و لسوز در ميان
جامعه شيعه و اهل سنت بر همين عقيده بودهاند.
حسن البنّاء در سال 1948 نامه سرگشادهاى خطاب به دولتمردان مصر
دارد، و در بخشى از اين نامه مفصل آورده است:
اگر كسى چنين پندارد كه دين و به خصوص اسلام، به سياست، كارى ندارد،
در حق خود و درك اسلامى خود، ستم كرده. نمىگويم به اسلام ظلم كرده؛ چون اسلام
شريعت الهى است و باطل به آنراه نمىيابد. امام غزالى مىگويد: «شريعت پايه و
ستون است، و حكومت نگهبان. آنچه پايه و اساس ندارد ويرانشدنى است و آنچه كه
حافظ و نگهبان ندارد از بين مىرود.» نخستين خطاى ما اين است كه اين اصل را فراموش
كرديم و دين را عملا از سياست جدا نموديم، گرچه نمىتوانستيم از نظر تئورى آنرا
انكار كنيم.
رجال سياست، انديشه اسلامى را در ميان جامعه تباه كردند، و اين آغاز
ضعف و ريشه تباهى بود.[1] شهيد آية
الله مدرس نيز كه به جدّ شعار همبستگى دين و سياست را مطرح مىكرد، براساس چنين
دركى از مسائل اجتماعى بود. وى در يكى از جلسات دوره چهارم مجلس شوراى ملّى، حاصل
تأمل خويش را درباره اينكه «چرا ممالك اسلامى رو به ضعف رفتهاند؟» بازگو نمود:
در زمانى كه در نجف بودم، چند روز فكر كردم، و بالأخره چنين فهميدم
كه ممالك اسلامى، سياست و ديانت را از هم جدا كردهاند، لهذا اشخاصى كه متدين
هستند، دورى مىكنند از اشخاصى كه داخل در سياست هستند، ناچار همه نوع اشخاص، رشته
امور سياست را در دست گرفته، مملكت رو به عقب مىرود. با خودم گفتم: بايد فكرى
كرد،
[1] - مجموعه رسائل حسن البنّاء، ص 233؛ قرضاوى،
ورشكستگى ليبراليسم، ص 93.
نام کتاب : دين و دولت در انديشه اسلامي نویسنده : سروش، محمد جلد : 1 صفحه : 134