چنانكه درباره رؤيا گفتيم، آنگاه كه روح انسان از سرگرمىها و
اشتغالات بر كنار ماند، مىتواند از حقايق جهان آگاهى يابد (المكاشفة المعنوية
للحقايق بالاطّلاع على عالم الاسماء الأعيان).[2]
او مىتواند ناديدنىها را ببيند و حتّى از گذشته و آينده باخبر شود. اين فراغت در
صورت حصول انقطاع است و انقطاع حاصل نمىآيد جز از طرق زير:
الف- در پرتو وقوع امور هولناك در زندگى.
ب- از طريق تصرّفات و اشاره ولى اللّه و انسان كامل.
ج- از راه كمالات نفسانى.
انسان در پرتو انقطاع گاهى به مشاهده بخشى از حقايق هستى نايل
مىگردد و گاهى نيز جميع حقايق را از ازل تا ابد مشاهده مىكند.[3]
6. وحى و مكتب انبيا
از راه وحى و مكتب انبيا، نه تنها فطرت و بينشهاى فطرى انسان به
فعليّت و تجلّى در مىآيند.[4] و افق عقل
و ميدان ديد آن نيز گستردهتر مىگردد،[5]
بلكه انسان به بسيارى از حقايق فراتر از تيررس حسّ و عقل دست مىيابد؛[6] زيرا رسولان، منصوب از طرف خدا و
مجرى احكام او در جهانند؛ براين اساس اينان امانتدار اسرار اويند و از ابعاد هستى
باخبرند،[7] بنابر اين
مىتوان در شناخت زواياى مختلف جهان آفرينش از آنان بهرهمند شد. علوم و فنون بشرى
نيز در آغاز از همين طريق تحقّق يافتهاند. علوم در خدمت بشر است و دين نيز رسالتى
جز اين ندارد؛ پس تضّادى ميان علم و دين نيست.
بهترين راه درك حقايق هستى برخوردارى از امدادهاى آسمانى از جمله وحى
است. آيا خدايى كه جهان را آفريده است، بهتر از ما از ابعاد وجودى آن آگاهى ندارد؟
آيا وحى جز اتصال دهنده انسان با مبدأ علم و آگاهى راستين است؟ اگر به واقعيّت
وجودى و هويّت وحى