نام کتاب : درسهايى از وصيت نامه امام خمينى( ره) نویسنده : شفيعى مازندرانى، محمد جلد : 1 صفحه : 131
مىگويند رابطه ميان دين، فلسفه و علم در اصطلاح منطقى، «عموم و
خصوص من وجه» است؛ زيرا بعضى مسائل در دين هست كه در فلسفه نيست و بعضى در فلسفه
هست كه در دين نيست و بعضى، هم در فلسفه است و هم در دين. مىپرسيم: آيا دين
درباره مسائلى كه فقط در فلسفه و عقل بشرى است، توان اظهار نظر ندارد يا ضرورتى
نمىبيند كه اظهار نظر كند؟ در نتيجه بايد گفت هر جا عقل، علم و فلسفه مىتواند
نظرى داشته باشد، دين نيز مىتواند نظر بدهد و قدرت اظهار نظر نيز دارد. پس ميان
دين، علم و فلسفه، «عام و خاص مطلق» برقرار است، نه عام و خاص من وجه. ترديدى نيست
كه عقل بشرى يكى از حجّتهاى الهى است؛ چگونه مىتوان پذيرفت كه قدرت مخلوق در
موردى كارآيى داشته باشد ولى خالق- كه آفريننده آن است- كارآيى نداشته باشد؟[1]
اعتقاد به خدا، آدمى را وامىدارد تا به اكتشاف و اختراع و نوآورى
روى آورد؛ زيرا بيان اهمّيّت خدمت به همنوع و آبادسازى جهان در جهت ايجاد رفاه
براى مخلوقات خدا در رهنمودهاى دينى، روحيه پرداختن به هرگونه ابداع و ابتكار را
در آدمى پديد مىآورد و تقويت مىكند؛ چنانكه پرداختن به كشف و شناسايى ابعاد
مختلف طبيعت و تسخير نيروهاى نهفته در دل طبيعت به منظور سپاس آفريدگار، انگيزه
ديگرى در جهت دستيابى به قلّه دانش است.
رشد علم در بسيارى موارد بر اثر تشويقهاى دين بوده است. «ايان
باربور» مىنويسد: محقّقان به اين حقيقت پىبردهاند كه سنّت دينى يارىهاى مهم،
هر چند غيرمستقيم، به علم در دوره سازندگى داده است.[2]
«لئون دنى» يكى ديگر از شخصيتهاى علمى مىنويسد:
ايمان پديدآورنده احساسات شريف و خلّاقه كارهاى گران است. اگر آدمى
داراى «ايمان واقعى» باشد، در مواجهه با خطرات و در عين سختىها استوار و پايدار
خواهد بود.[3]
نكته قابل توجّه اين است كه درباب ارزيابى مسأله هماهنگى ميان علم و
دين، بايد به نحوه جهانشناسى و ابزار لازم در اين مورد توجّه تامّ داشت. بديهى
است، كسانى كه فقط حسّ و تجارب حسّى را تنها ابزار جهانشناسى مىدانند و يا كسانى
كه فقط به عقل و انديشه
[1]. مصباح يزدى، محمّد تقى، رابطه ايدئولوژى و
فرهنگ اسلامى با علوم انسانى، ص 8، 9 و 12.