موجب جنگ سرد شد. با اين همه، آمريكا در سال 1321 هيئتى اقتصادى
به رياست آرتور ميلسپو را به ايران اعزام كرد.[1]
وضعيت آن دوران، برنامهريزان كشور را برآن داشت تا بهدنبال نسخهاى شفابخش براى
اقتصاد و ساختار اجتماعى ايران باشند تا با توجه به وابستگى به غرب، از تسلط
كمونيسم بر كشور جلوگيرى كند. البته فشارهاى بلوك غرب بر ايران براى انجام برخى
اصلاحات به همين منظور و در قالب استفاده از الگوى ارائهشده از سوى غرب ادامه
يافت.
در كنار نيازهاى درونى ايران براى رفتن به سوى الگوهاى توسعه غربى،
مقتضيات خارجى نيز در اين جهت اثرگذار بود. بعد از جنگ جهانى دوم رقابت بين دو
ابرقدرت، كشورهاى توسعهنيافته را در وضعيتى قرار داد كه مىبايست براى بهبود
اوضاع خود از يك الگو استفاده مىكردند. فشار آمريكايىها براى توسعه در ايران نيز
در همين راستا بود.
سياستهاى توسعه كه درجهت ترقىخواهى و با الگوى غربى صورت گرفت،
فرهنگ خاصى را تبليغ مىنمود كه متعلق به ساختار اجتماعى و فرهنگى غرب بود. درحقيقت
براى رسيدن به توسعه، لازم بود تحولات فرهنگى و ارزشى در جامعه ايران اتفاق افتد
تا فرهنگ موجود را متناسب با فرهنگ توسعه به پيش برد. براى اين منظور، ايجاد
تحولات فرهنگى ازسوى مجريان برنامه توسعه، امرى ضرورى بود. بنابراين پهلوى دوم در
راستاى پيشبرد اهداف توسعه تلاش كرد تا با هويتسازى جديد و به چالش كشيدن هويت
فرهنگى پيشين، زمينه را براى چنين تغييرى در فرهنگ ايجاد نمايد. برپايه اين نگره،
مىبايست آنچه با الگوى غربى توسعه همسان نبود، كنار نهاده مىشد و با استفاده از
هويتى جديد، از يكسو مقدمات مشروعيتبخشى به خود، و ازسويى ديگر، زمينه اجراى
الگوهاى تحميلى توسعه در ايران فراهم مىگشت تا ايران، همسو با منافع غرب پيش رود.
در بحث از مكاتب مختلف توسعه، نظريهپردازان مكتب مدرنيزاسيون- كه
يكى از الگوهاى توسعه بهشمار مىرود- معتقد بودند جوامع جهانسوم (يا به تعبير آنها
جوامع سنتى)