از سوى ديگر، نيازهاى درونى جامعه ايران براى برونرفت از
بحرانهاى اجتماعى و اقتصادى ناشى از جنگ، سياستمداران را تشويق مىكرد تا با
استفاده از الگويى خاص به مدرنيزاسيون در ايران بپردازند. بر اين بنياد، روشنفكران
ايران نيز به تبليغ نوسازى به شيوه غربى پرداختند و طبيعى بود كه رضاشاه نيز از
اين امر تأثير پذيرد و به اقداماتى غربگرايانه مبادرت ورزد. بدينسان، از اين
دوران به بعد مدرنيزاسيون ايران به شيوه غربى آغاز شد.
درحقيقت تأثيرات فكرى نهضت مشروطيت و حضور طبقه جديد تحصيلكردگان
غرب در كنار طبقه حاكم، بيش از هر عامل ديگرى سبب رويكرد پهلوى اول به مدرنسازى
كشور به شيوه غربى شد. اين تلاشها نه نشئتيافته از روحيه نظامىگرى رضاشاه، بلكه
تبلور خواستها و آرمانهاى روشنفكرانى بود كه تنها راه رسيدن به تمدن غرب را دورى
از سنتهاى دينى حاكم بر جامعه ايرانى مىدانستند. اين مسئله در كنار تحولاتى كه
مصطفى كمال آتاتورك در تركيه بهراه انداخت، توجه شاه و حاميان او را بهخود جلب
كرد و آنان را به اقتباس از اقدامات ضدمذهبى آتاتورك فراخواند.
نوسازى رضاشاه با تأكيد بر عنصر تقليدگرايى از غرب (شبهترقى
غربگرا) در عرصههاى مختلف اقتصادى و اجتماعى و بهويژه فرهنگى آغاز شد كه
برگرفته از مبانى مدرنيته بود. رضاشاه در فضاى سياسى و بينالمللى آن روز بهدنبال
تبديل ساختارهاى اقتصادى ايران به ساختارهايى شبيه به غرب بود كه اين موضوع زمينههاى
وابستگى را فراهم مىنمود. ايجاد بانك سرمايهگذارى با هدف درازمدت ايجاد جامعهاى
شبهغربى، ازجمله اقدامات رضاخان بود؛ آنهم با غيردينى كردن جامعه، ترويج
ملىگرايى افراطى و نيز توسعه سرمايهدارى دولتى.[1]
تأسيس بانك و راهآهن، ايجاد مدرسه و دانشگاه به سبك اروپايى و احداث كارخانههاى
جديد، اقداماتى بود كه ناسيوناليسم شبهمدرن، آن را به هر قيمتى (حتى پذيرش
استبداد رضاشاه) براى رسيدن به كاروان ترقى ضرورى مىدانست.
[1]. هزاوهاى، الگوهاى مسلط توسعه و
توسعهنيافتگى ايران، ص 206.