ناشى از چپاول بود. ازسويى استبداد نظامى رضاشاهى نيز راه را بر
هرگونه آزادىهاى سياسى و مشاركت مردمى مسدود ساخت. حيات سياسى مردم در زمان او به
سبب كنترل ديكتاتور مآبانه همه امور كشور و سركوب مخالفان، بسيار بىرمق بود. دولت
رضاخان نسبت به دولتهاى قاجار، بهدليل مبتنى بودن بر سه اصل ارتش، بروكراسى مدرن
و پشتيبانى گسترده دربار، از ثبات سياسى برخوردار بود، اما با توجه به ساختار
حكومت ديكتاتورى وى، جامعه ايران از نظر سياسى دچار انسداد گرديد. اين وضعيت در ساختار
سياسى پهلوى اول موجب شد كه پس از فروپاشى آن، نيروها و گروههاى سياسى كه سالها
در چنبره استبداد بودند، آزاد شوند و بدينسان ايران در دهه 1320 شمسى جولانگاه
آنها گردد.[1] جداى از حاميان خارجى رضاخان
كه بهمنظور استفاده از منافع ايران وى را روىكار آورده بودند، مهمترين گروهى كه
از اين استبداد حمايت مىكرد، روشنفكران غربگرايى نظير تقىزاده بودند كه به
مفهومى به نام «استبداد منور» اعتقاد داشتند. اينان معتقد بودند كه چون ايرانيان
صلاح خود را نمىدانند، مىبايد با استفاده از استبداد منور، تجدد را بر جامعه ايران
تحميل نمود. بدينترتيب از نگاه اين افراد، بسته شدن فضاى سياسى و ايجاد استبداد
بهمنظور اجراى برخى برنامهها در ايران، امرى ضرورى بود كه بعدها براساس آن، برخى
اقدامات اقتصادى، فرهنگى و اجتماعى نيز صورت گرفت.
دو. تحميل تغييرات اجتماعى- اقتصادى متنافر با بافت اجتماعى ايران
عصر پهلوى اول در ايران مقارن با عصر نوسازى[2]
و رواج نظريههاى غربى در اين زمينه است. بههنگام روىكار آمدن رضاخان، فضاى
موجود در جهان بهگونهاى بود كه كشورها بهنوسازى اقتصادى- اجتماعى ترغيب مىشدند
تا از اين حيث متناسب با فضاى عصر جديدگردند.
[1]. هراتى، رهيافتهايى در تبيين انقلاب اسلامى
ايران، ص 67.
[2]. نوسازى مفهومى است كه در ادبيات علوم اجتماعى
به فرايند تغييرات اجتماعى برمبناى مدرنيته و براى رسيدن به جامعهاى مدرن غربى
اطلاق مىگردد.