ازاينرو، خداوند منّان و رحيم براى هدايت انسان و تخلّق به اخلاق
شايسته و دورى از اخلاق زشت راهكارهاى گوناگونى را مانند تخويف و مجازات مقرّر
داشته است؛ چرا كه اگر نيروى قهريه و مجازات در بين نباشد، چهبسا بعضى از
متخلّفان نه تنها با خيال آسوده دست به اعمال غيراخلاقى و شنيع مىزنند، بلكه اين
بيمارى خود را به راحتى به ديگران نيز سرايت مىدهند و جامعه در معرض ابتلا به
انواع امراض نفسانى و اخلاقى قرار مىگيرد. بنابراين، خداوند براى پاسدارى از
اخلاق افراد و جامعه، مجازاتى به تناسب جرم و اهميت آن، وضع نموده است. به عبارت
ديگر، در مجازات اسلامى، نبايد صرف بعد مادى مجازات و ترحّم به شخص مجرم مورد توجه
قرار بگيرد، بلكه در تحليل آن بايد روى ديگر سكّه- يعنى: تبعات و آثار سوء اخلاقى
و معنوى ناشى از عدم اجراى مجازات- نيز مورد نظر باشد.
حاصل آنكه اسلام در تشريع قوانين جزايى خود، جهات گوناگون فردى و
اجتماعى را در عرصه معنويت و ماديت مورد عنايت قرار داده است.
دين مبين اسلام عنايت خاصى به عقلانيت و اخلاقى بودن احكام عملى خود
دارد، بهگونهاى كه هر حكم و دستور عملى، كه از ناحيه اسلام به انسان ابلاغ
مىشود، اوامر آن مشتمل بر مصالح و نواهى آن مشتمل بر مفاسدى است و به تعبير
اصوليان، «الاحكام تابعة للمصالح و المفاصد»[2]،
اما نكته مهم در تشخيص مصلحت و مفسدت است كه گاهى عواطف و نزديكبينى در انسان بر
مسند عقل مىنشيند و او را از درك مصلحت واقعى يك حكم جزايى مثل قصاص ناتوان
مىكند، ازاينرو، در آيات جزايى قرآن كريم، مشاهده مىكنيم كه وقتى سخن از قصاص
به ميان مىآيد، مخاطب خود را صاحبان عقل (اولى الالباب) ذكر مىكند و از غلبه
احساسات و عواطف برحذر مىدهد.