نام کتاب : حقوق اجتماعى و سياسى در اسلام نویسنده : جوان آراسته، حسين جلد : 1 صفحه : 67
انسان فقط در خور و خواب و خشم و شهوت خلاصه نمىگردد. انسان
خليفه و جانشين خداوند است و همه احكام و تكاليف دينى به منظور استيفاى حقوق مادى
و معنوى او بسيج شدهاند. پس هر تكليف او در نهايت به حقوق وى مىانجامد.
حتى واجبات عبادى همينگونه ارزيابى مىشوند. آيا آرامش و آسايش از
جمله حقوق بشر نيست؟ وجوب نماز كه ظاهرش رنگ تكليف به خود گرفته است براى استيفاى
اين حق است و بزرگترين كمك را به انسان مىكند. فرمان «أَقِمْ
الصَّلَاةَ لِذِكْرِي»[1] نتيجه آن «أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ
تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»[2] خواهد بود.
كسانى كه زبان دين را زبان تكليف مىدانند، به تمايز ميان تكاليف
دينى و تكاليف غير دينى توجه نكردهاند و اساساً «فلسفه تكليف» در دين براى آنها
چندان روشن نبوده است. آيه زير به خوبى بيانگر فلسفه تكليف در اسلام مىباشد:
پيامبر اگر مزدى هم طلب كند، به نفع خود مردم است.[3]
معناى اين آيه در پيوند با آيه ديگر روشن مىگردد كه درآن مزد و پاداش پيامبر مشخص
شده و آن چيزى جز وجوب مودّت اهلبيت نمىباشد. تولّى گرچه يك تكليف واز فروع دين
است، باطن آن حق و امتيازى براى مومنان مىباشد.[4]
زيرا برابر آيه قبل، سود مودّت به خود مؤمنان باز مىگردد. گاهى استادى بازبان
تكليف با دانشجويان خود سخن مىگويد و گاه با زبان حق. تفاوت لحن و زبان درحقيقت
مسأله تأثيرى نخواهد گذاشت. در ادبيات دينى گاه خداوند آمرانه سخن مىگويد و امورى
را واجب و امورى را حرام مىكند و گاه درمقام تبيين واقعيات محرّمات مىفرمايد:
كسانى كه معصيت و تخلّف مىكنند، به ما ظلم نمىكنند، بلكه بر خود ستم روا
مىدارند.[5]