نام کتاب : حقوق اجتماعى و سياسى در اسلام نویسنده : جوان آراسته، حسين جلد : 1 صفحه : 60
وجود دارد مايعى است به نام «آب». اما افراد انسانى كه تشكيل
دهنده جامعه هستند باوجود آنكه واقعيت خود را حفظ مىكنند، از آن نظر كه داراى
عقل، انديشه، روح و احساس اند، با در كنار هم قرار گرفتن، به يك عقل، روح و احساس
جمعى كه متمايز از عقل، روح و احساس فردى آنان است تبديل مىگردند. هويت جديدى شكل
مىگيرد كه بر اجزاى تشكيل دهنده خود (افراد) اثر مىگذارد و عقايد، افكار و
احساسات آنهارا سمت و سو مىبخشد. چه بسيارند افرادى كه شخصيت خود را از شخصيت
جامعه كسب مىكنند. توجه به اين آيه قرآن كريم كه مىفرمايد: براى هر امتى اجلى
است. چون اجلشان فرا رسد نه [مى توانند] ساعتى آن راپس اندازند و نه پيش.[1]
بيانگر اين حقيقت است كه اجتماع و امّت نيز واقعيتى است مستقل كه حيات و مرگ دارد.
همانگونه كه فرد مسئول است، جامعه نيز مسئوليت دارد. همانگونه كه براى فرد سعادت
و شقاوت وجود دارد براى جامعه نيز وجود خواهد داشت. عذاب الهى گاه برفرد و گاه بر
جامعه نازل مىشود؛ هرچند در ميان آنان افراد صالح و شايسته وجود داشته باشند.
گزارشهاى قرآن كريم از نزول عذاب بر اقوام خاص نشان دهنده شمول عذاب بر افراد صالح
است. زيرا افراد جامعه در حكم اعضاى يك پيكرند. وجود يك بيمارى كشنده در بدن،
محدود به عضو خاصى نيست و به همه آسيب وارد خواهد نمود.
البته به يك نكته مهم در پايان اين قسمت بايد اشاره كرد كه براى
ذىحق بودن، وجود اصيل ضرورتى ندارد بلكه وجود اعتبارى نيز مىتواند موضوع حق و
تكليف قرار گيرد نظير آنچه در مورد اشخاص حقوقى وجود دارد به همين جهت حتى اگر
جامعه، امرى اعتبارى فرض گردد به ذىحق بودن آن لطمهاى وارد نخواهد شد.
مصلحت فرد يا جامعه
با آنكه اسلام براى فرد و جامعه اصالت قائل است در مقام تزاحم ميان
مصلحت فرد و مصلحت جامعه چه بايد كرد؟ اگر هر دو را اصيل دانستيم چه راهى بايد در
پيش گيريم؟