نام کتاب : تفكر فلسفى غرب (از منظر استاد شهيد مرتضى مطهرى) نویسنده : دژاكام، على جلد : 1 صفحه : 98
شد خودم در منابع اصلى مثل ملل و نحل
شهرستانى كه بالاخره كتابى قديمى است گشتم كه ببينم آيا در كتابهاى قديم خودمان
اثرى پيدا مىشود كه فلسفه افلاطون فلسفه اشراقى بوده به اين معنا كه شيخ اشراق
مىگويد؟ ديدم اصلًا چنين چيزى نيست.
افلاطون يك حرفى داشته راجع به عشق مجازى و راجع به زيبايى و در اين
موارد نظرياتى داشته، ولى آنچه را كه ما (سير و سلوك) مىناميم اصلًا مطرح نكرده
است.
حتى كتابهايى نظير سير حكمت در اروپا نيز اين حرف را نزدهاند.
نمىتوان ثابت كرد كه مربوط به افلاطون بوده است. در قرآن كريم داريم:
(و ان من شَىء الّا عِندَنا خَزائِنُهُ و ما نُنَزِّلُ الابقدرٍ
معلومٍ).[1]
مولوى هم مىگويد:
مرغ
بر بالا پران و سايهاش
مىدود
بر خاك و پرّان مرغ وش
به هر حال اين حرفى است كه واقعا عرفا گفتهاند، آيا او اين حرف عرفا
را به نام افلاطون تأييد مىكند يا حرف افلاطون هم همين است.[2]
ابن سينا و مُثُل افلاطون
نظر افلاطون در مورد مثل گفته شد؛ ولى ارسطو و شيخ الرئيس ابوعلى
سينا با نظر افلاطون موافقت نداشتهاند شيخ نظر افلاطون را تحقير مىكند و كوچك
مىشمارد و منشأ آن را افكار ناپختهاى مىداند كه در دورانى كه هنوز حكمت نيئه و
خام بوده و هنوز نضج نگرفته بوده پيدا شدهاند، چون قبل از افلاطون و شايد از
دوران فيثاغورس و امثال او اين فكرها بوده است.
شيخ مىگويد: هيچ علمى از ابتدا پخته به وجود نمىآيد، ابتدا نظريات
خامى به وجود مىآيد و بعد تدريجا آن علم پخته مىگردد. فلسفه نيز همين جور است:
در ابتدا كه هنوز كامل و پخته نشده بود افكارى خام پيدا شد كه ازجمله آن افكار
همين نظرياتى است كه در زمينه (مُثُل) بيان شده است. شيخ ريشه مطلب را چنين بيان
كرده- و ريشه سادهاى هم برايش فرض مىكند- كه:
بشر علاوه برتصور جزئى از اشيا تصورى كلى هم از آنها داشته است. مثلا
غير از تصور زيد و