نام کتاب : تفكر فلسفى غرب (از منظر استاد شهيد مرتضى مطهرى) نویسنده : دژاكام، على جلد : 1 صفحه : 99
عمر و بكر كه تصوراتى جزئى هستند تصورى كلى
از انسان هم داشته است و در مىيافته كه اين تصور كلى ميان همه افراد انسان مشترك
است. بعد براى او چنين تصورى پيدا شده كه در واقع و نفس الامر دو انسان وجود دارد،
بدين صورت كه زيد و عمر و بكر تصويرهايى هستند از انسانهاى جزئى، و انسان كلى
اساسا يك وجود عليحده و مستقلى دارد، و نيز مىديده كه اين انسان كلى در ذهن خودش
تصور مىكند در يك زمان و مكان و خصوصياتى از اين قبيل نيست و قهرا اين جور فكر
مىكرده كه: فى الوجود انسانان: انسانُ جزئىُ و انسانُ كلىُّ. انسان جزئى همان
انسان فانى و داثرى است كه در طبيعت وجود دارد، و انسان كلى آن چيزى است كه در
ماوراء طبيعت وجود دارد و ذهن ما او را تلقى مىكند. پس وقتى ما مىگوييم كه زيد و
عمر را تصور مىكنيم ذهن ما فرد خارجى يعنى انسان مادى را تلقى كرده و تصويرى كه
ذهن ما از انسان مادى دارد همان است كه به صورت تصوير زيد و عمر و در ذهن ما هست.
ولى آنها مىديدند كه ذهن ما غير از تصويرى كه از اين انسانهاى خارجى و عينى طبيعت
دارد تصويرى هم از انسان كلى دارد، پس ناچار يك انسان كلى بماهو كلى هم درخارج
وجود دارد و ذهن ما وقتى كه آن انسان كلى را تلقى مىكند نقشى به صورت انسان كلى
در ذهن پيدا مىشود، غافل از اينكه اين انسان كلى كه در ذهن ماست همان انسانهاى
جزئى هستند كه ذهن اين صورت كلى را از همان صورت هاى جزئى تجريد كرده است، نه
اينكه ذهن همان طور كه زيد را مستقيما از خارج گرفته است صورت انسان كلى را هم
مستقيما از يك خارج ديگر گرفته است كه جنبه ماورائى دارد.
شيخ مىگويد اين حرف ها به افلاطون معروف است
«كان المعروف بأفلاطون و معلّمه سقراط يفرطان فى هذا الرأى»[1] شيخ هميشه افلاطون را تحقير كرده يعنى به او عقيدهاى ندارد.
نمىگويد
[1] - مثل اينكه شيخ در اواخر عمر رسالهاى در اين باره
نوشته كه با اين نظر تفاوت دارد.
استاد: ولى نه، در همين اشارات هم
كه آخرين كتابش هست، شيخ خيلى تحقير كرده.
- ولى رسالهاى هست.
استاد: من نديدهام. رساله چيست؟
چاپ شده يا نه؟
- چاپ شده.
استاد: شما داريد؟ پس آن را
ببينيم. آيا آن را در فهرست مصنفات ابنسينا معتبر مىدانند يا نه؟
- يك چيزى هم به نام( رساله عشق)
چاپ كردهاند.
استاد: رساله عشق را من ديدهام
كه در يك قطع خيلى بزرگ چاپ كردهاند. در آنجا هم هست. البته شيخ در اشارات در
نظريه اتحاد عاقل و معقول به فرفوريوس پرداخته نه به افلاطون، و در اينكه شيخ در
اواخر عمرش تمايلى به عرفان و اشراق پيدا كرده شكى نيست، كه در همان اواخر اشارات
اين مطلب را نشان مىدهد.
نام کتاب : تفكر فلسفى غرب (از منظر استاد شهيد مرتضى مطهرى) نویسنده : دژاكام، على جلد : 1 صفحه : 99