نام کتاب : تفكر فلسفى غرب (از منظر استاد شهيد مرتضى مطهرى) نویسنده : دژاكام، على جلد : 1 صفحه : 94
خيلى از او نام برده است، و جديدا شايد
بيشتر از قديم برايش اهميت قائل هستند. مسلم است كه افلاطون هم از فلسفه فيثاغورس
استفاده كرده است. فيثاغورس در حدود هفتاد سال قبل از افلاطون است، در حدود قرن
ششم قبل از ميلاد، يعنى با هراكليتوس هم عصر بوده و ظاهرا بعد از طالس است، هم بر
سقراط مقدم است و هم بر افلاطون. بسيارى از افكار افلاطون در فلسفه فيثاغورس و
فيثاغورسيها پيدا مىشود. غرض اين است كه آيا نظريه مُثُل قبل از افلاطون هم وجود
داشته يا نه؟ شيخ (ابوعلى سينا) هم منحصر به افلاطون نمىكند و مىگويد حكماى
اقدمين قائل به مثل بودند، بعد همين قدر مىگويد كه سقراط و افلاطون در اين راى
افراط مىكردند. بلكه از حرف شيخ هم استفاده مىشود كه قبل از افلاطون نيز اين
نظريه بوده و منحصر به افلاطون نيست.[1]
شرح مُثُل افلاطون
گفتهاند افلاطون به يك سلسله حقايق ماورائى قائل بوده است كه آن
حقايق ماورائى را در زبان قديم يونانى (ايده) مىگفتهاند و خودش هم آن را (ايده)
ناميده است. لغت (ايده) يك لغت قديمى يونانى است كه در زبانهاى امروز اروپا به كار
مىرود و اين كلمه را در زبان عربى به (مثال) ترجمه كردهاند كه جمع آن (مُثُل)
است. حالا، آيا اين كلمه ترجمه رسايى است يا نيست. به هر حال ترجمه كردهاند. تفصيل
مساله بايد با مراجعه به مداركى كه در دست هست انجام گيرد.
اجمالًا آنطور كه معلوم است افلاطون آنچه را كه ما در اين عالم
مشاهده مىكنيم در واقع مظهرها و سايههايى از يك سلسله حقايق مىدانسته كه آن
حقايق در عالم ماده و طبيعت و زمان و مكان نيستند و در عالمى مجرد از زمان و مكان
هستند و حقايقى جاويد هستند؛ يعنى فانى و زايل و داثر نيستند. معناى اين سخن اين
است كه رابطه آنچه كه در اينجا هست با آنچه كه در آن عالم است صرف رابطه علت و
معلولى نيست كه بگوييم آنها علت و به وجود آورنده اينها هستند، بلكه اساسا آنها حقيقت
اينها هستند. آنچه اين نظريه را خيلى دقيق مىكند اين