نام کتاب : تفكر فلسفى غرب (از منظر استاد شهيد مرتضى مطهرى) نویسنده : دژاكام، على جلد : 1 صفحه : 82
2. قول دوم آن است كه جسم طبيعى مركب است از
مجموعهاى از ذرات كوچك غير قابل شكست؛ يعنى آن ذرات عملًا قابل تقسيم نمىباشند
ولى داراى طول و عرض وعمق مىباشند و به عبارت ديگر خود آن ذرات، جسماند نه لا
جسم. آن ذرات چون جسمهاى كوچكى هستند كه داراى اين طرف و آن طرف، و پشت و رو، و
سطح و داخل مىباشند. به عبارت ديگر آن ذرات از نظر ذهنى و رياضى قابل تقسيم
مىباشند ولى از نظر عملى و خارجى تقسيم ناپذيرنديعنى محال است كه شكسته يا ساييده
شوند ويا به نحوى از انحاء به دو قطعه منقسم شوند.
ذيمقراطيس، حكيم مشهور يونانى كه به «حكيم خندان» معروف است، طرفدار
اين نظريه است. حكماى قديم ذرات ذيمقراطيس را «ذرات صغار صُلْبه» تعبير مىكردند.
بيت ذيل ناظر به اين عقيده است:
و گفته شده است كه: جرمهاى كوچك، مبدأ جسم طبيعى هستند. اين اجرام
كوچك قابل دو قطعه شدن نمىباشند ولى ذهن ما در اطراف خود آنها را تجزيه مىكند.[2]
نظريه ذيمقراطيس بانظريه متكلمين متفاوت است. اين هر دو نظريه در يك
جهت اشتراك دارند كه مىگويند جسم آنچه محسوس است پيوسته و متصل نيست بلكه
مجموعهاى از اجزاءاست، ولى درباره نقطه جوهرى يعنى يك سلسله موجودات قائم به ذات
غير محسوس و خالى از طول و عرض و عمق مىباشند و از نظر ذهن و قوه واهمه منقسم به
اجزاء مىشوند، چيزى كه هست انقسام «فكى» نمىپذيرند، يعنى عملًا و خارجا قابل
شكستن نمىباشند. لهذا هيچيك از آنها كه در ردّ نظريه جزء لايتجزى آورده شده
دراينجا جارى نيست، زيرا همه آن براهين مبنى بر اين است كه ما آن اجزاء را از نظر
رياضى يعنى از نظر قوه خيال و ذهن غير قابل تقسيم بدانيم. حكما در رد نظريه
ذيمقراطيس برهانى اقامه مىكنند كه اكنون توضيح مىدهيم. مقدمتا بايد بگوييم كه
نظريه ذيمقراطيس مشتمل بر دو اصل است:
يكى اينكه اجسام بر خلاف آنچه در نظر ابتدائى احساس مىشوند پيوسته و
واحد نيستند بلكه
[1] - در مصرع دوم، بعد از كلمه« يفك» از نظر تكميل
معنى يك« لكن» در تقديراست.