نام کتاب : تفكر فلسفى غرب (از منظر استاد شهيد مرتضى مطهرى) نویسنده : دژاكام، على جلد : 1 صفحه : 80
آيا اين مطلب اين طور است؟ يا آن طور؟ چون
مسائل روشن بود او همان طرفى را كه سقراط مىخواست انتخاب مىكرد همين كه آن را به
صفحه روشن ذهن طرف مىآورد يك سئوال بالاترى طرح مىكرد. باز او همان طرفى را كه
سقراط مىخواست انتخاب مىكرد. بعد كه اين را هم در صفحه روشن ذهنش مىآورد يك
سئوال ديگر مطرح مىكرد و باز جواب مىگرفت. اين كار را ادامه مىداد تا اينكه يك
دفعه طرف مقابل متوجه مىشد كه خودش به مدعاى سقراط اعتراف كرده بدون اينكه سقراط
يك كلمه حرف زده باشد، يعنى از درون مخاطب جوابها را بيرون مىكشيد. چون استاد فن
و يك روانشناس بسيار دقيق بود و روان و سير ذهن و مسير فكر را خيلى خوب مىشناخت
از يك مقدماتى شروع مىكرد بدون اينكه يك كلمه حرف زدهباشد، ذهن مخاطب خودش قدم
به قدم پيش مىآمد.
مادر سقراط ماما بود. خودش مىگفته است من مانند مادرم ماماگرى مىكنم.
ماما بچه را به دنيا نمىآورد، طبيعت مادر است كه بچه را به دنيا مىآورد. كار
ماما فقط اين است كه مادر را راهنمايى مىكند. سقراط مىگفت كار من همان ماماگرى
است يعنى كارى مىكنم كه ذهن، فكر را توليد مىكند همانطور كه مادر بچه را
مىزايد، من فقط ذهنها را كمك مىكنم كه فكرهاى جديد را بزايند.[1]
ديالكتيك
كلمه (ديالكتيك) در اصطلاح سقراط و افلاطون به همان روش فكرى خاص خود
آنها اطلاق مىشده است. روش سقراط كه امروزه هم به (روش سقراطى) معروف است مبتنى
بر برخورد عقايد و افكار بود و هنگامى كه وى مىخواست مسائل را تحليلكند آنها را
مىشكافت و از سادهترين مسائل شروع مىكرد تا به بغرنجترين مسائل مىرسيد.[2]
شك
«نمىدانم» جزء اصول تعليمات سقراط است. وى مىگفت من رسيدهام به
آنجا كه مىتوانم بگويم «نمىدانم» يعنى به بالاترين علمها. البته سقراط شكاك نبود
ولى اين نمىدانم او مايهاى براى به وجود آمدن مكتب شك گرديد.[3]