responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تفكر فلسفى غرب (از منظر استاد شهيد مرتضى مطهرى) نویسنده : دژاكام، على    جلد : 1  صفحه : 537

شدنى.[1] امور كشف شدنى يعنى امورى كه واقعيت دارد. انسان از راه عقل، علم و استدلال، آنچه را كه واقعيت دارد كشف مى‌كند. ولى ارزشها امورى است كه انسان اينها را خلق مى‌كند و مى‌آفريند؛ قبلًا وجود ندارد كه انسان اينها را كشف كند، انسان اينها را خلق مى‌كند.

همه حرفهاى اگزيستا نسياليستها در مسأله ارزشها همين است، و لهذا اين اصطلاح در ادبيات امروز زياد آمده است: «انسان ارزشها را مى‌آفريند» يعنى چه؟ معناى اين حرف اين است كه در طبيعت خود، مثلًا ايثار و اثره (به قول عربها) هر دو مساوى است، عدل و ظلم مساوى است؛ در ذات خود هيچ تفاوتى ميان عدل و ظلم نيست، ولى انسان به عدل ارزش مى‌دهد، آنگاه عدل با ظلم فرق مى‌كند، مى‌شود داراى ارزش. ارزش را انسان به آن داده است، چنانكه به ايثار، انسان ارزش داده كه با اثره فرق كرده است. اگر شما اكنون مى‌گوييد عدل بهتر است از ظلم، صدق بهتر است از كذب، و امانت بهتر است از خيانت، اينها در ذات خودشان مساوى هستند، اين انسان است كه به اينها ارزش داده.

به آن آقايان بايد گفت «انسان ارزش را آفريده» يعنى چه؟ يك وقت هست «انسان ارزش را مى‌آفريند» به معنى اين است كه به چيزى كه واقعيت ندارد واقعيت مى‌بخشد؛ يعنى قبلًا اينها واقعيتى نداشت، بعد انسان به اينها واقعيت داد و امورى واقعيت دار شدند. واضح است كه اينها چيزى نيست كه انسان بيايد آنها را بسازد. قدرت خلاقيت انسان همان قدرت فن و صنعت است كه روى ماده‌اى، كار انجام مى‌دهد، شكلى و صورتى به آن مى‌دهد، و شما قبول داريد


[1] - كتابى هست به نام جدال با مدعى. كتابى خواندنى است. يكى از همين سران مى‌گويند ماركسيست با شخصى مصاحبه‌اى داشته و اين شخص مدعى است كه او متن مصاحبه‌اش را با تغييراتى منتشر كرده. مقدمه‌اى مى‌نويسد و فحشهاى دنيا را به آن مصاحبه كننده مى‌دهد و بعد مى‌گويد من اكنون عين مصاحبه را چاپ مى‌كنم. اين كتاب در دو بخش است: بخش اولش راجع به ارزش حيات و زندگى و تكامل و تقريبا راجع به همين مسأله ارزشهاست، و بخش دومش راجع به شعر نو. اشكال كننده سؤالات عجيبى مى‌كند. او از اول طرفدار فلسفه پوچى مى‌شود يا لااقل در آنجا از فلسفه پوچى دفاع مى‌كند كه همه چيز هيچ است و پوچ، و زندگى يك راه حل بيشتر ندارد و آن خود كشى است. او پيرو فلسفه خودكشى است. حالا چرا خود جناب خودكشى نمى‌كند اين را ديگر از خودش بايد پرسيد. اين شخص مى‌خواهد كه اين نظريه را رد كند. كم كم مى‌رسد به همين مسأله ارزشها. در اينجا از منطق اگزيستا نسياليسم پيروى مى‌كند چون ماركسيسم در اين مسائل نارساست، خيلى هم نارساست و مى‌گويد، ارزشها يك سلسله امور آفريدنى هستند نه كشف شدنى.

نام کتاب : تفكر فلسفى غرب (از منظر استاد شهيد مرتضى مطهرى) نویسنده : دژاكام، على    جلد : 1  صفحه : 537
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست