نام کتاب : تفكر فلسفى غرب (از منظر استاد شهيد مرتضى مطهرى) نویسنده : دژاكام، على جلد : 1 صفحه : 536
اينها چون اساس كارشان را بر اين گذاشتند كه
«واقعيت» يعنى محسوس و مادى، آمدند گفتند كه انسان يا جستجوگر خير است- كه خير
يعنى همان سود و منفعت مادى- و يا جستجوگر چيزى است كه هيچ چيز نيست، فقط ارزش
است. همان كلمه «سود و ارزش» كه در فلسفه اروپا آمده و چه انحراف بزرگى هست در
فلسفه انسانى. از همين جاست كه مىگويند بشر يا دنبال سود- يعنى چيزى كه خيرش در
آن است- مىرود. قهرا عقل هم مىگويد برو، منطقى هم هست؛ و يا دنبال چيزهايى
مىرود كه خيرش در آنها نيست، عقل هم مىگويد نرو ولى مىرود، يك كار غيرعقلى و
غيرمنطقى انجام مىدهد. دنبال يك سلسله كارهاى غيرعقلانى و غيرمنطقى مىرود كه
منطق و عقل هيچ حكم نمىكند كه برو دنبالش، ولى مىرود. يك چنين تضادى و يك چنين
امر به اصطلاح نامعقولى در وجود انسان هست كه دنبال چيزهايى مىرود كه هيچ براى او
خيريتى ندارد، و لهذا با عقل هم منطبق نيست، ولى مگر انسان همه كارهايش با عقل
منطبق است؟! اينها را گذاشتند ارزش و نه خير- يعنى آنچه كه انسان دنبالش مىرود
بدون آنكه خير[1] و اختيار
شدنى باشد- درماندند كه اين ارزشها را چگونه مىشود توجيه كرد. «خير» كه همان
محسوس و مادى است. اينها كه محسوس و مادى نيست. مگر زيبايى، براى انسان محسوس و
مادى است؟! مگر به اصطلاح حجم دارد، يعنى چشم پركن است؟! مگر فضيلت اساسا واقعيتى
است؟! مگر حقيقت، واقعى است؟!
اينها شد يك سلسله مسائل غيرمنطقى و غيرعقلانى براى بشر، ولى از طرف
ديگر ديدند آخر چطور مىشود اينها را به جامعه گفت كه همه اينها امورى موهوم است.
يعنى لازمه اين فلسفه اين است كه همان حرف نيچه و غير نيچه را بگويند كه اينها همه
موهوم است. واقعيت، همان است كه سود است، هر چه كه غير سود باشد واقعيت نيست، عقل
هم مىگويد دنبالش نرو. آنهايى كه شجاع بودند گفتند؛ آنهايى كه خيلى شجاع نبودند
زير پرده اين مطلب را به شكل ديگرى گفتند، يكى گفت ارزشها تكامل پيدا كرده، ديگرى
به گونه ديگر، ...
اگزيستا نسياليستها آمدند راه حلى پيدا كردند و آن اينكه گفتند
ارزشها فرقشان با واقعيتها و حقيقتها اين است كه ارزشها يك سلسله امور آفريدنى
هستند نه يك سلسله امور كشف