نام کتاب : تفكر فلسفى غرب (از منظر استاد شهيد مرتضى مطهرى) نویسنده : دژاكام، على جلد : 1 صفحه : 524
يك چيز بست، قهرا از حركت و تكامل مىايستد
چون به آن چيز مثل يك حيوانى كه او را به يك درخت ياميخ طويله بسته باشند، بسته
شده است. شما اگر يك انسان و يا حيوان و يا اتومبيل را به يك درخت ببنديد، جريان و
حركت را از آن گرفتهايد و او را راكد و متوقفكردهايد و به تعبير فارسى امروز،
او را از حالت «شدن» به حالت «بودن» تبديل كردهايد و به تعبير فلاسفه خودمان حالت
«صيرورت» كه حالت اصلى اوست از او گرفته مىشود و تبديل به حالت «نه صيرورت» و
بلكه «كينونت» مىشود.
اعتقاد به خدا
پس جوهر و حقيقت انسان و ارزش ارزشهاى انسان و به تعبير ديگر مادر
ارزشهاى انسان در اين مكتب، آزادى و اختيار است و انسان اگر بخواهد نگهبان انسانيت
خود باشد كه انسانيتش محو و مسخ نشود، بايد آزادى خود را حفظ كند و اگر بخواهد
آزادى خود را حفظ كند، بايد «مگر تعلقخاطر به ماه رخسارى» را و يا «بنده عشقم
...» را حذف كند.
گلعذارى
ز گلستان جهان مارا بس
زين
چمن سايه اين سرو روان مارا بس
از
در خويش خدايا به بهشتم مفرست
كه
سر كوى تواز كون و مكان مارابس
«گلعذارى» و «سايه سرو روان» و «بهشت» و «سر
كوى خودت» را بايد [رهاكند]. اين مكتب مىگويد انسان بايد «آزاد مطلق» باشد و به
همين دليل با اينكه اين مكتب در بسيارى از اصول بر ضد مكتب ماترياليسم ديالكتيك
است ولى در عين حال يك گروه از اين دو گروه اگزيستا نسياليستها، معتقدند كه اعتقاد
به خدا از دو نظر با اين مكتب سازگار نيست. يكى از اين نظر كه اعتقاد به خدا
مستلزم اعتقاد به قضاو قدر است و اعتقاد به قضا و قدر، هم مستلزم اعتقاد به جبر و
هم مستلزم اعتقاد به طبيعت ثابت بشرى است، چون اگر خدائى وجود داشته باشد، بشر
بايد در علم آن خدا يك طبيعت معين داشته باشد، قضا و قدر و در نتيجه جبر بر انسان
[حاكم مىشود] و ديگر اختيار و آزادى ندارد. پس ما چون آزادى را قبول كردهايم،
خدارا قبول نمىكنيم.
ثانيا قطعنظر از اينكه اعتقاد به خدا با اعتقاد به آزادى- به عقيده
اينها- منافى است، اعتقاد به خدا مستلزم ايمان به خداست و ايمان به خدا يعنى تعلق
و وابسته بودن به خدا، و حال آنكه
نام کتاب : تفكر فلسفى غرب (از منظر استاد شهيد مرتضى مطهرى) نویسنده : دژاكام، على جلد : 1 صفحه : 524