نام کتاب : تفكر فلسفى غرب (از منظر استاد شهيد مرتضى مطهرى) نویسنده : دژاكام، على جلد : 1 صفحه : 466
تأمين شود. از نظر اين فيلسوف چيزىكه
اهميتندارد يكى ايناست كه زنبه عواطف صميمانه شوهر احتياج دارد، احتياج دارد به
اينكه مردى او را زير بال حمايت خود بگيرد و تماس با او تنها از ناحيه احتياج جنسى
نباشد. موضوع ديگرى كه از نظر اين فيلسوف اهميت ندارد وضع پريشان و ناراحتكننده
كودكى است كه از اين راه به دنيامىآيد. هر كودكى، بلكه هر انسانى نياز دارد به
پدر شناخته شده و مادر. تجربه نشان داده است مادرى كه فرزندش پدر مشخصى ندارد، و
قلبش از منبع عواطف پدر آن فرزند سيراب نمىشود، كمتر نسبت به فرزندش مهر مىورزد.
اين كسر محبتها را از كجا بايد تامين كرد؟ آيا دولت مىتواند تأمين كند؟
آقاى راسل متاسف است كه اگر پيشنهاد او قانونى نشود، گروه زيادى از
زنان مجرد عقيم مىمانند، اما خودآقاى راسل بهتر مىداند كه زنان مجردانگلستان
شكيبائى انتظار چنين قانونى را ندارد، عملا از پيش خود مشكل تجرد و فرزند بىپدر
را حلكردهاند.[1]
تعدد زوجات
راسل در زناشوئى و اخلاق مىگويد: «بسيارى از مردم امروز عشق را به
يك مبادله منصفانه احساسات مىدانند و همين دليل به تنهائى صرف نظر از دلائل ديگر
براى محكوم كردن تعدد زوجات كافى است.»
من نمىدانم چرا اگر بناست مبادله احساسات منصفانه باشد بايد انحصارى
باشد؟ مگر پدر كه فرزندان متعدد خود را دوست مىدارد و متقابلا آنها پدر را دوست
مىدارند مبادله احساسات آنها به طور منصفانه نيست؟ اتفاقا با اينكه فرزندان
متعددند علاقه پدر به هر يك از فرزندان بر علاقه هر يك از فرزندان نسبت به پدر
مىچربد.
عجيب اين است كه اين سخن را كسى مىگويد كه دائما به شوهران توصيه
مىكند كه عشق زن خود را بهبيگانه محترم بشمارند و مانع روابط عاشقانه آنها
نشوند، متقابلا چنين توصيههايى به زنان مىكند. آيا به عقيده راسل باز هم مبادله
احساسات زن و شوهر منصفانه است؟[2]
در شرح حال برتراند راسل كه يكى از مخالفين سرسخت تعد زوجات است چنين
مىخوانيم: در نخستين دوران زندگى او علاوه بر مادربزرگش، دو زن ديگر نقش بزرگى