نام کتاب : تفكر فلسفى غرب (از منظر استاد شهيد مرتضى مطهرى) نویسنده : دژاكام، على جلد : 1 صفحه : 463
و نيز مىگويد: «كسانى هم كه افكار كهنه را
پشت سر گذاشتهاند در معرض خط ديگرى در مورد عشق به مفهوم عميقى كه ما براى آن
قائليم قرار گرفتهاند، اگر مردى هيچگونه رادع اخلاقى در برابر خود نبيند، يكباره
تسليم تمايلات جنسى شده و عشق را از كليه احساسات جدى و عواطف عميق جدا ساخته و
حتى آن را با كينه همراه مىسازد.»[1]
عجبا! آقاى راسل در اينجا دم از اخلاقيات مىزند، مقصود او از
اخلاقيات چيست؟ او كه عفت و تقوى را محكوم مىكند، حتى ازدواج را مانع عشق بلكه
مانع هيچگونه تمتع از غير همسر شرعى و قانونى نمىداند و معتقد است كه زن فقط
بايد كارى بكند كه از غير همسر قانونى باردار نشود، او كه زنا را جز در صورت عنف و
يا در صورتى كه صدمه جسمىبرطرف وارد شود مجاز مىشمارد! او كه اخلاق را جز تطبيق
كردن و همآهنگ ساختن منافع خود با اجتماع نمىداند، او كه چنين فكر مىكند چه تصور
صحيحى از اخلاقى كه مانع و رادع تمايلات جنسى و پرورش دهنده احساسات لطيف عشقى
باشد دارد؟!
به هرحال آنچه مسلم است ايناستكه محيطهاى اشتراكىجنسى يا
شبهاشتراكى كه راسل و امثال او پيشنهاد و آرزو مىكنند كشنده عشق به مفهومى است
كه فيلسوفان از آن دم مىزنند و آن را اوج حيات و حد اعلاى شور زندگى مىخوانند،
از او بهعنوان معلم و مربى، الهامبخش و كيميا ياد مىكند و كسى را كه همه عمر از
آن بىنصيب ماندهاست، لايق انسانيت نمىشمارند.[2]
راسل و نظريه ازدواج موقت
برتراند راسل فيلسوف معروف انگليسى در كتاب زناشوئى و اخلاق مىگويد:
«در واقع اگر درست بينديشيم، پى مىبريم كه فواحش، معصوميت كانون
خانوادگى و پاكى زنان و دختران ما را حفظ مىكنند. هنگامى كه اين عقيده را (لكى)
در بحبوحه عصر (ويكتوريا) ابراز كرد اخلاقيون سخت آزرده شدند، بى آنكه خود علت آن
را بدانند. اما هرگز نتوانستند خطاى عقيده (لكى) را به ثبوت رسانند. زبان حال
اخلاقيون مزبور باتمام منطقشان اين است كه (اگر مردم از تعليمات ما پيروى مىكردند
ديگر فحشاء وجود نمىداشت). اما ايشان به خوبى مىدانند كه كسى توجه به حرفشان
نمىكند.»