نام کتاب : تفكر فلسفى غرب (از منظر استاد شهيد مرتضى مطهرى) نویسنده : دژاكام، على جلد : 1 صفحه : 462
نه نيازى به اخلاق سياسى و اجتماعى بود، نه
به اخلاق اقتصادى و نه به اخلاق جنسى، همان ظرفيت محدود طبيعى همه مشكلات را حل
مىكرد.
اما همچنان كه از مقررات و اخلاق محدودكننده، در روابط اجتماعى و
امور اقتصادى و از (عفت و تقواى سياسى و اجتماعى) گريزى نيست، از مقررات و اخلاق
محدودكننده جنسى و از عفت و تقواى جنسى نيز گريزى نمىباشد.[1]
عشق و عفت
مطلب عمده در اينجا رابطه عشق و عفت است، بايد ببينيم اين استعداد
عالى و طبيعى در چه زمينه و شرايطى بهتر شكوفا مىگردد؟ آيا آنجا كه يك سلسله
مقرراتاخلاقى بهنام عفت و تقوى بر روح مرد و زن حكومت مىكند و زن به عنوان چيزى
گرانبها دور از دسترس مرد است، اين استعداد بهتر بهفعاليت مىرسد يا آنجا كه
احساس منعى به نام عفت و تقوى در روح آنها حكومتنمىكند و اساسا چنينمقرراتى
وجود ندارد و زن در نهايتابتذال در اختيار مرد است؟ اتفاقا مسأله غير قابلانكار
اين است كه محيطهاى به اصطلاح آزاد مانع پيدايش عشقهاى سوزان و عميق است، در
اينگونه محيطها كه زن به حال ابتذال در آمده است، فقط زمينه براى پيدايش هوسهاى
آنى و موقتى و هرجائى و هرزه شدن قلبها فراهم است.[2]
راسل در كتاب زناشوئى و اخلاق در فصلى با عنوان عشق رمانتيك مىگويد:
«اصل عشق رمانتيك اين است كه معشوق خود را بسيار گرانبها و بدست آوردنش را بسيار
دشوار بداند بهاى زيادى كه براى زن قائل مىشدند نتيجه روانشناسى اشكال تصرف وى
بود.»[3]
و نيز مىگويد: «از لحاظ هنر مايه تأسفاست كه بهآسانى بتوان به
زنان دست يافت و خيلى بهتر است كه وصالزنان دشوار باشد بدونآنكه غير ممكن گردد.
در جايى كه اخلاقيات كاملا آزاد باشد انسانى كه بالقوه ممكن است عشق شاعرانه
داشتهباشد عملا بر اثر موفقيتهاى متوالى بهواسطه جاذبه شخصى خود، ندرتا نيازى به
توسل به عاليترين تخيلات خود خواهد داشت.»[4]