نام کتاب : تفكر فلسفى غرب (از منظر استاد شهيد مرتضى مطهرى) نویسنده : دژاكام، على جلد : 1 صفحه : 444
مواظب همديگر باشيم. در جايى كه دو نفر از
نظر قدرت متساوى باشند همينطور است اما اگر متساوى نبودند ديگر اخلاق وجود ندارد.
بنابراين اخلاق هم اخلاق نيست، انكار اخلاق است. در واقع فلسفه راسل معنايش اين
است كه اخلاق را رهاكنيد. چون اخلاق مساوى است با ارزش داشتن، قداست، و چيزى مافوق
منافع و مافوق حيوانيت. اخلاق يعنى انسانيت، و انسانيت يعنى ارزش مافوق حيوانيت، و
كارى مافوق منافع. معنى حرف راسل اين است كه اخلاق اساسى ندارد، ولى آن نتيجهاى
را كه شما از اخلاق مىتوانيد بگيريد از تعليم مىتوانيد بگيريد، به اينكه به مردم
حالى كنيد كه منافع همگانى اين جور اقتضا مىكند. و ديديد كه به اين سخن، اين
ايراد وارد بود كه بله، به مردمى كه از نظر قدرت متساوى هستند مىشود چنين حرفى را
گفت، ولى در مورد آن كسى كه زورمند است اين اخلاق كارگر نيست بلكه او را تشويق
مىكند به ضد اخلاق، چون مىگويد اصلًا معيار منافع است، او مجبور است اخلاقى باشد
ولى تو هيچ اجبارى ندارى كه اخلاقى باشى.[1]
معيار خوب و بد
برتراند راسل در كتاب (تاريخ فلسفه)، خود، ضمن تشريح نظريه افلاطون
درباره (عدالت) و اعتراض معروف تر اسيماخوس كه (عدالت جز منافع اقويانيست)
مىگويد:
«اين نظر، مسأله اساسى اخلاق و سياست را دربر دارد، و آن اين است كه
آيا براى تميز دادن (خوب) از (بد) معيارى جز آنكه به كار برنده اين كلمات مىخواهد
وجود دارد؟ اگر چنين معيارى وجود نداشته باشد، بسيارى از نتايجى كه تراسيماخوس
گرفته است اجتناب ناپذير به نظر مىرسد. اما چگونه مىتوان گفت كه چنين معيارى
وجود دارد؟»
و هم او مىگويد:
«اختلاف ميان افلاطون و تراسيماخوس حائز اهميت بسيار است افلاطون
مىپندارد كه مىتواند اثباتكند كه جمهورىمطلوب وى خوب است. يكنفر دموكراتكه
به عينيتاخلاق معتقد باشد ممكن است كه بپندارد كه مىتواند اثبات كند كه جمهورى
افلاطون بد است. اما
[1] - فلسفه اخلاق، صص 323- 318 و 313- 311 و تعليم و
تربيت 113- 115، اسلام و مقتضيات زمان، ج 1، صص 239- 240.
نام کتاب : تفكر فلسفى غرب (از منظر استاد شهيد مرتضى مطهرى) نویسنده : دژاكام، على جلد : 1 صفحه : 444