نام کتاب : تفكر فلسفى غرب (از منظر استاد شهيد مرتضى مطهرى) نویسنده : دژاكام، على جلد : 1 صفحه : 443
بر خلاف شعارهايى است كه خود راسل مىدهد.
يكى از كسانى كه شعارهايش بر ضد فلسفهاش مىباشد راسل است. او خودش را در دنيا
معروفكرده بود به انساندوستى و انسانخواهى و حال آن كه فلسفهاش بر ضد آن است،
فلسفهاش فلسفه منفعتخواهى است.
پس تمام ارزشهاى صلح دوستى راسل به شخصيت خودش برمىگردد: چرا من
امروز در انگلستان با جنگ در ويتنام مخالفت مىكنم؟ براى اينكه سود شخص من در اين
است.
بنابراين كار تو ارزش ندارد.
2- اين اخلاق پيشنهادى فقط در جايى نافع است كه قدرتها متساوى باشند،
مثل همان دو تا همسايه: من گاو همسايه را نمىدزدم چون همسايه مىآيد گاو مرا
مىدزدد. وقتى كه دو نيروى برابر در مقابل يكديگر قرار بگيرند يا يك نيروى ضعيف در
مقابل نيروى قوى قرار بگيرد، اين را خوب ملاحظه مىكنند. اما در جايى كه يك نيروى
فوقالعاده قوى است و يك نيرو ضعيف و اين نيروى قوى مىداند كه آن نيروى ضعيف تا
صد سال ديگر هم نمىتواند منافع او را بگيرد، اخلاق براى او چنين اقتضائى ندارد.
بنابراين اگر مثلا برژنف در مقابل كارتر قرار بگيرد، اخلاق حكم مىكند كه هم كارتر
اخلاقى باشد چون رقيب گردن كلفتى مثل او دارد، و هم برژنف اخلاقى باشد چون رقيب
گردن كلفتى مثل كارتر دارد ولى هر دوى اينها در مقابل ملل ضعيف، هيچ وقت اخلاق را
رعايت نمىكنند چون مىدانند كه ملل ضعيف تا صد سال ديگر هم قدرت ندارد (منافع
آنها را بگيرند). بلكه از اول نمىگذارند اينها قدرت پيدا كنند و بنابراين اطمينان
خاطر كامل پيدا مىكنند، و در اين صورت اخلاق راسل به چه كار مىآيد؟! اصلًا اخلاق
براى اين است كه قدرتمند را در كمال قدرت بگيرد:
كه بيشتر قدرت دارد، به او بيشتر تلقين بكند به عفو و گذشت و غيره. و
الّا اخلاق كه بر اساس منافع باشد، پايه دومش هم تساوى قدرتهاست، يعنى فقط بر (؟)
تساوى قدرتها كارگر است. من وقتى كه در برابر رقيبى كه لااقل به اندازه قدرت و زور
دارد قرار بگيرم هيچ وقت آهنگ كشتن او را نمىكنم چون او نيز ممكن است آهنگ كشتن
مرا بكند. اگر صدى پنجاه احتمال مىدهم كه مىكشم، صدى پنجاه هم احتمال مىدهم كه
كشته بشوم، بديهى است نمىكنم مثل داستان آن مرد ادارى و دوستش كه در آخر گفت: پس
بهتر است هردومان