نام کتاب : تفكر فلسفى غرب (از منظر استاد شهيد مرتضى مطهرى) نویسنده : دژاكام، على جلد : 1 صفحه : 438
هر چندى يك بار در روزنامهها، در نطقها و
سخنرانىهاى گردانندگان سياست جهان آثار بدبينى شومى نسبت به آينده بشريت و تمدن
مشاهده مىكنيم. اگر از آن درسى كه دين به ما آموخته صرفنظر كنيم و ايمان به مددهاى
غيبى را از دست بدهيم و تنها بر اساس علل ظاهرى حكمكنيم بايد به آنها حق بدهيم كه
بدبين باشند. چرا بدبين نباشند؟ در دنيايى كه سرنوشتش بستگى پيدا كرده به دگمهاى
كه انسانى فشار دهد و پشت سرش وسائل مخرب كه قدرت آنها را خدا مىداند به كار
بيفتد، در دنيايى كه به راستى بر روى انبارى از باروت قرار گرفته و جرقهاى كافى
است كه يك حريق جهانى به وجود بياورد، چه جاى خوشبينى به آينده است؟ راسل در كتاب
اميدهاى نو مىگويد:
«زمان حاضر زمانى است كه در آن حس حيرت توأم با ضعف و ناتوانى همه را
فرا گرفته است. مىبينيم به طرف جنگى پيش مىرويم كه تقريبا هيچ كس خواهان آن
نيست، جنگى كه همه مىدانيم قسمت اعظم نوع بشر را به ديار نيستى خواهد فرستاد. و
با وجود اين مانند خرگوشى كه در برابر مار افسون شده باشد خيره خيره به خطر نگاه
مىكنيم بدون آنكه بدانيم براى جلوگيرى از آن، چه بايد كرد؟
در همه جا داستانهاى مخوف از بمب اتمى و هيدروژنى و شهرهاى با خاك
يكسان شده و خيل قشون روس و قحطى و سبعيت و درنده خويى براى يكديگر نقل مىكنيم؛
ولى با اينكه عقل حكم مىكند كه از مشاهده چنين دورنمايى بر خود بلرزيم، چون جزئى
از وجودمان از آن لذت مىبرد و شكافى عميق روح ما را به دو قسمت سالم و ناسالم
تقسيم مىكند، براى جلوگيرى از بدبختى تصميم قاطعى نمىگيريم.»[1]
چه تصميمى؟ مگر بشر قادر است چنين تصميمى بگيرد؟ هم او مىگويد:
«دوره به وجود آمدن انسان نسبت به دوره تاريخى، طولانى، ولى نسبت به
دورههاى زمين شناسى كوتاه است. تصور مىكنند انسان يك ميليون سال است كه به وجود
آمده. اشخاصى هستند و از آن جمله اينشتاين كه به زعم آنها بسيار محتمل است كه
انسان دوره حيات خود را طى كرده باشد و در ظرف سنين معدودى موفق شود با مهارت شگرف
علمى خود، خويشتن را نابود كند.»[2]