نام کتاب : تفكر فلسفى غرب (از منظر استاد شهيد مرتضى مطهرى) نویسنده : دژاكام، على جلد : 1 صفحه : 435
دروغ برهان علهالعلل را برايم آشكار ساخت و
هنوز هم آن را دروغ مىدانم. اگر هر چيز بايد علتى داشته باشد، پس خداى را نيز
علتى بايد. اگر چيزى بدون علت وجود تواند داشت، اين چيز مىتواند هم خدا باشد و هم
جهان، پوچى اين برهان به همين جهت است.»
نقد سخن راسل در مورد علت نخستين
سخن در اين نيست كه آيا هر چيز بايد علت داشته باشد يا استثنائا يك
موجود بدون علت وجود تواند داشت، و اگر يك چيز بدون علت مىتواند وجود داشته باشد
چه فرق مىكند كه خدا باشد يا جهان. سخن در اين است كه هر چيز و هر موجود از آن
جهت كه چيز است و به نوعى داراى هستى است، نه ملاك نياز به علت است و نه ملاك
بىنيازى، تا گفته شود چه فرقى در اين جهت ميان چيزهاست. سخن در اين است كه در
ميان چيزها و موجودات، چيزى و موجودى هست كه وجود صرف و كمال مطلق است و هر كمالى
از اوست و به سوى اوست و او چون هستى عين ذاتش است، بى نياز از علت است، بر خلاف
چيزهايى كه هستى را به صورت عاريت دارند. آنچنان موجودى نه وجود و نه كمالات وجود
را فاقداست تا طلب كند و به سوى آن بشتابد، و نه اين كمالات را از دست مىدهد.
از طرف ديگر، ما در جهانى زندگى مىكنيم كه همه چيز در آن جنبه موقتى
دارد، همه چيز در جستجوى چيز ديگرى است كه ندارد؛ همه چيز آنچه را دارد در وقت
ديگر از دست مىدهد. در جهانى زندگى مىكنيم كه همه چيز در آن در معرض فنا و زوال
و تغيير و تحول است، همه علامات فقر و نياز و عاريتى بودن و عاريتى داشتن در جبين
همه اجزايش نمودار است. پس چنين جهانى نمىتواند علت نخستين و واجبالوجود باشد، و
ايناست استدلال ابراهيمى كه در قرآنكريم آمده است: