نام کتاب : تفكر فلسفى غرب (از منظر استاد شهيد مرتضى مطهرى) نویسنده : دژاكام، على جلد : 1 صفحه : 434
مىكند، موجب سيرى و رشد او خواهد شد، يا تا
وقتى كه وجه كافى در حساب بانكى خود دارد چكهايش قابل پرداخت خواهد بود، لكن در
همان حال، قوانين ديگرى را كه مخالف ميل خود مىبيند، مورد اعتراض مىبيند، مورد
اعتراض قرار مىدهد. با توجه به اين حالات، رويه مزبور را روى هم رفته بيش از حد
سادهلوحانه مىيابيم.»
به نظر مىرسد اين جملهها درباره خود آقاى راسل بيش از همه صادق
است. آنچه ما درباره آقاى راسل در زمينه مسأله خدا مىبينيم اين نيست كه منطق و
استدلال، ايشان را به بىخدايى كشانده است، تنها نوعى بى ميلى بلكه تعصّب منفى در
ايشان احساس مىكنيم. اما اينكه منشأ بىميلى چيست، نيازمند به روانكاوى مفصلى از
مشاراليه است. در اين روانكاوى، از الهيات و معلومات ماوراءالطبيعى كه در آغاز
كودكى از مادر بزرگ خود آموخته و مكرر در كلمات خود از آنها ياد مىكند، نبايد
غافل ماند.[1]
علت نخستين
راسل كتاب كوچكى دارد به نام چرامسيحى نيستم؟ در آن كتاب تنها مسيحيت
را انتقاد نمىكند، بلكه اساسا انديشههاى مذهبى را عموما و انديشه خدا را خصوصا-
كه برخى- غيرمذهبيها نيز قبول دارند- مورد ايراد و انتقاد قرار مىدهد. وى در آن
كتاب از جمله مطالبى كه ايراد مىگيرد (برهان علت نخستين) است. براى اينكه بدانيم
آقاى راسل- اين فيلسوف بزرگ غرب كه نامش همه جا را گرفته- اين مسائل را به چه شكلى
در ذهن خود تصوير مىكردهاست، عبارت او را نقلمىكنيم. مىگويد: «اساس اين برهان
عبارت از اين است كه تمام آنچه را ما در اين جهان مىبينيم داراى علتى است و اگر
زنجير علتها را دنبال كنيم سرانجام به نخستين علت مىرسيم و اين نخستين علت را
علهالعلل يا خدا مىناميم.»
«به هنگام جوانى درباره اين مسائل ژرف نمىانديشيدم و برهان
علهالعلل را تا مدتى مديد پذيرفتم، تا اينكه روزى به سن هيجده سالگى ضمن خواندن
اتوبيوگرافى جان استوارت ميل بدين جمله برخوردم: (پدرم به من مىگفت كه اين پرسش:
چه كسى مرا آفريده است؟ جواب ندارد، زيرا بلافاصله اين سوال مطرح مىشود چه كسى
خدا را آفريد؟) جملهاى بدين سادگى،