نام کتاب : تفكر فلسفى غرب (از منظر استاد شهيد مرتضى مطهرى) نویسنده : دژاكام، على جلد : 1 صفحه : 422
ضرورتا بايد با افزايش علم، خردمندى نيز
افزايش يابد. مراد من از خردمندى، درك راستين غايتهاى زندگى است و اين حاصلى است
كه علم فى نفسه برنمىآورد. بنابراين اگر چه افزايش علم يكى از عناصر ضرورى پيشرفت
آدمى است، به خودى خود هيچ ترقى راستينى را ضمانت نمىكند.»[1]
نارسايى جهانبينى علمى
خلاصه سخن راسل اين است كه علم تسلط انسان را بر محيط طبيعى و محيط
اجتماعى افزايش مىدهد كه هرگونه بخواهد آن محيطها را بسازد، اما علم هرگز به
انسان الهام نمىبخشد كه چگونه بخواهد و چه هدفى داشته باشد. در حقيقت، جهانشناسى
علمى نمىتواند جهان بينى به مفهوم صحيح كلمه، يعنى جهان شناسى كه تكليف انسان را
در جهان مشخص سازد و الهام بخش خير و نيكى باشد، بوده باشد. و به عبارت ديگر، آنچه
(جهانبينى علمى) ناميده مىشود، قادر نيست كه تكيه گاه يك ايدئولوژى انسانى واقع
گردد.
نارسايى ديگر شناخت علمى اين است كه ارزش شناخت علمى بيشتر عملى است
تا نظرى، و آنچه مىتواند آرمان ساز و ايمان زا باشد و تكيه گاه ايدئولوژى قرار
گيرد، ارزش نظرى است. ارزش نظرى يعنى توانايى علم در ارائه واقعيت هستى آنچنانكه
هست، ارزش عملى آن يعنى توانايى علم در توانا ساختن انسان بر تصرف و تسلط بر طبيعت
و تغيير آن مطابق دلخواه.
تفكيك ميان اين دو در ابتدا باور نكردنى به نظر مىرسد. اينكه علم يا
فلسفه ارزش نظرى داشته باشد اما ارزش عملى نداشته باشد آن اندازه شگف آور نيست كه
ارزش عملى داشته باشد اما فاقد ارزش نظرى باشد.
از شگفتيهاى علم در جهان امروز اين است كه به موازات اينكه بر ارزش
عملى علم روز به روز افزوده شده، از ارزشنظرى آن كاسته شدهاست. آنانكه دستى از
دور بر آتشدارند گمان مىبرند كه پيشرفت علم از جهت روشنگرى ضمير بشر و ايجاد
ايمان و اطمينان به واقعيت همان گونه است كه علم امروز در آيينه خود ارائه مىدهد،
در صورتى كه امر برعكس است.
برتراند راسل در كتاب جهان بينى علمى پس از اين سلسله بحثها درباره
نمونههاى روش