نام کتاب : تفكر فلسفى غرب (از منظر استاد شهيد مرتضى مطهرى) نویسنده : دژاكام، على جلد : 1 صفحه : 421
«از نظر فيزيك امروز، خورشيد چيزى جز امواج
احتمالات نيست. اگر بپرسيد آنچه احتمال ناميده مىشود چيست با امواج در كدام
اقيانوس سير مىكنند، فيزيك دان مانند ديوانهاى جواب مىدهد كه: به قدر كافى از
اين سخنان گفته و شنيدهايم، فرض كنيد مسأله را جز اين گرفتيم، آنوقت چى؟ با وجود
اين، اگر اصرار بورزيد خواهد گفت كه امواج در فرمول او و فرمول او در انديشه
اوست.»
آيا آنچه آقاى آفاناسيف آن را (ايده آليسم ذهنى) ناميد بيش از اين
چيزى است كه اين اقاى فيزيك دان و رياضى دان و منكر خدا و ماوراء طبيعت و
ماترياليست قرن بيستم مىگويد؟!
پس معلوم مىشود ممكن است ماده را بر شعور مقدم شمرد يعنى ماده را به
منزله مادر و شعور را به منزله فرزند شمرد و در عين حال الهى بود و بلكه اصالت
روحى بود، آنچنان كه فيلسوفانى از قبيل صدرالمتالهين اينچنين بودهاند، و ممكن است
شعور را اصل شمرد و در وجود عينى ماوراى شعور ترديد كرد و يا آن را انكار نمود و
در همان حال منكر خدا و ماوراء طبيعت بود، آنچنان كه راسل و امثال او اينچنيناند.
«در بررسى تأثير علم بر حيات انسان بايد موضوع را كما بيش مستقل و
جدا از هم مورد بررسى قرار دهيم: نخست ماهيت و قلمرو و معرفت علمى. دوم قدرت روزافزون
عمل و تصرف در طبيعت كه از تكنيك علمى نتيجه مىشود. سوم تحولات اجتماعى و نهادهاى
سنتى كه لزوما از وجود سازمانهاى جديدى كه علمايجاب مىكند نتيجه خواهند شد.
البته علم به عنوان معرفت، اساس دو موضوع ديگر نيز هست، زيرا همه
تأثيرات علم ناشى از معرفت علمى است. تا كنون انسان به علت جهل خود نسبت به
شيوهها و ابزارهاى لازم، از برآوردن آرزوهاى خويش بازمانده است و هر چه اين جهل
به زوال مىگرايد، او بيشتر مىتواند محيط مادى و محيط اجتماعى خود را مطابق
الگويى كه برايش مطلوب است، شكل بخشد. اين قدرت جديد علم به نسبت خردمندى انسان
براى انسان سودمند است و به نسبت نادانى او (!) زيانمند خواهد بود، از اين رو اگر
بنا باشد كه تمدن علمى تمدن سودمندى گردد،